برام نوشتی خوبید؟ بنفش تیره خوبه؟ بهتون خوش می گذره؟ فکر می کنم که الان به چی فکر می کنی؟ دلت برامون تنگ شده؟ می خوای اینجا باشی؟ به اینکه ما این ور دنیا دور همیم و تو تو یه شهر کوچیک گیر افتادی و راه فراری نداری؟ به اینکه هر کدوممون یه شکلی در رفتیم حسرت می خوری؟ یاد صدات می افتم و اینکه این اواخر هروقت با هم حرف زدیم از دلتنگی پر بود و خالی از اون اعتماد به نفسی که علامت مشخصه تو بود. کی فکر می کرد که ازدواجی با اون همه شناخت که کلی هم به نظر همه رویایی بود، این طور تو رو از گردونه خارج کنه؟ فکر می کنم که اصلا آیا به آزادی فکر می کنی؟ بال و پرت رو شکستند یا خودت بال و پرت رو بستی؟ فکر می کنم که توداری وپرسیدن حاصلی نخواهد داشت و تازه نه من اهل پرسیدنم و نه تو اهل تعریف کردن. برات می نویسم خوبیم. مثل همیشه مشنگ و سرخوش! جات خالی!
No comments:
Post a Comment