داریم برمی گردیم و حرف چگونه زندگانی خود را با بچه داری هماهنگ کنیم هست و من اصولا در چنین بحث هایی نقش سنجاق سر شاهزاده کسالت رو بازی می کنم و جلو خمیازه هام رو می گیرم که یکی می گه فرن ۴ تا بچه داره و من چشمام به همون تعداد می شه و دختره رو که تا ۲ ثانیه پیش یه بیگانه فضایی به نظر نمی یومد و هم سن وسال خودم هم هست (شاید یه کم بزرگتر) ورانداز می کنم و فکر می کنم شوهرش عربه احتمالا!! که استادجون می گه راستی پریا من می خواستم تو رو به فرن معرفی کنم. شوهرش ایرانیه!
حالا من از یه ور خنده ام گرفته در حد جام جهانی. از اون ور سعی می کنم اون یه اپسیلن اداب معاشرتم رو از ته ته های وجودم به سطح هدایت کنم و جواب سوال های پرشور فرن رو بدم و.... خلاصه شوهرش نیمه ایرانی-نیمه فرانسوی (مادر اقا فرانسوی بوده! و بله! مرسی ژن ایرانی که حتی نصفه اش هم نهفته نمی مونه!!) و می گه بچه ها اسم های پارسی- فرانسوی دارن و من از روی ادب!!! اشتیاق نشون می دم که اسمشون چیه و .....چی فکر می کنین؟ مریم و علی و امین و جبرییل! فکر کنم از قیافه ام معلومه که چقدر جا خوردم که میگه می دونم بعضی اشون عربی ان! پدر شوهرم مذهبیه! مجبور می شم اسم های فرانسه شون رو بپرسم که معلوم بشه جبرییل دختره یا پسر!! ولی انصافا تو خود ایران بچه رو چی صدا می کنن آخه؟ جبی؟ ییلی؟ جب جب؟ خب فرشته می خواستین اسمش رو می گذاشتین فرشته، الهه، آناهیتا! مجبورین مگه؟ همچنان تا خونه مثل دیوونه ها می خندیدم که حدسم درباره عرب بودن پدر بچه ها خیلی هم بی جا نبوده!!! ؟
No comments:
Post a Comment