فکر می کنم به این ۳ سال که اونجا نبودم. به ۴ سال قبلش که بودم و دلم اونجا نبود. به ۴ سال قبل ترش که آهسته آهسته مطمئن می شدم که تغییری در کار نخواهد بود. می رم ۴ سال قبل تر و یادم میاد چقدر امیدوار بودیم. چقدر شوق داشتیم. چقدر جوون بودیم و روزگار می گذرد....
پ. ن. ۱ چندوقت پیش جدی جدی فکر می کردم به ثبت کردن چرندیات این دوران. اگر نوشتم، اسمش رو می گذارم تاریخ بی حقی!
پ. ن. ۲ دقت کردین این ۸ سال تموم نمیشه! زمان کش اومده! من احساس می کنم ۱۲ ساله منتظرم این ۸ سال تموم بشه.
No comments:
Post a Comment