Monday, 31 August 2015

Conclusion Girl!!!



برا استاد جون نوشتم می شه به من مهلت قطعی بدید و بعدش هم یک قرار ملاقات که من از رو برم و این بخش رو تموم کنم؟ نوشته چهارشنبه بیا!! از دید استاد جون من یه جور سوپر هیرو ام که قدرت جادویی اش تموم کردن یک بخش در یک روز و نصفیه!!! ساینس بوی راس رو یادتونه؟ همون!!!



Disturbing!!


یعنی فکر کن پرومو شرلاک رو ببینی و با دیدن ۱۰ ثانیه نه تنها متوجه بشی که کار بی. بی. سی. نیست بلکه حتی بدونی که تیکه های اندرو اسکات و تام هیدلستن رو از کجا برداشتن!!!
Disturbing!!!!!

Thursday, 27 August 2015

نکته کنکوری


این اشلی مدیسن هم مساله ای شده ها!! خب بابا! شما که انقدر زحمت می کشین که در خفا!! و با پررویی به همسرتون خیانت کنین. خب حداقل وقت بگذارید یه پسورد درست و حسابی بسازید که هک نشین!!! آخه پسورد هم شد پسورد؟


پ. ن. بامزه اش اینه که احتمالا اونایی که تاریخ ازدواجشون یا تاریخ تولد زن و بچه شون، پسوردشون بوده قصر در رفتن!!


یاران غریب


می گه این دو خط رو نمی فهمم

صداهای حلقانی زخمداری که در شهر چرخید
 و خواننده خاکی آورد
صداهای بغض آور تو دماغی که در شهر چرخید
 و تصنیف های سیاسی علم شد

توضیح می دم که چرا این آهنگ ها با آهنگ مثلا دلکش فرق می کنه و آخرش می گم برات چند نمونه می فرستم که ببینی چرا فرق دارند.  رو چند تا سرود!! این مدلی پیدا می کنم و می رسم به یاران چه غریبانه رفتند از این خانه. یادم می افته که این یکی رو چقدر دوست داشتم و تا ته گوش می کنمش. این بار اما یاران در ذهن من نه شهیدان که همه رانده شدگانند. همه آنان که سفر کردند دلشاد از این خانه و دلم می گیره که هر سو نظر اندازی، صد خاطره می سازی. گذر زمان خیلی چیزها رو عوض می کنه


پ. ن. شعر از خانم زمان محمد علی سپانلوست. عنوانش مسابقات هست


Wednesday, 26 August 2015

بغض باران!!


اگر تو ترجمه دوستتون، بارون کینه ورز از آب درومده!! قهقهه تون رو در نطفه خفه کنین. برید سراغ متن اصلی. بعد براش توضیح بدید که بغض عربی به معنای کینه با بغض فارسی به معنای آماده گریه زمین تا آسمون فرق می کنه!! بعد وقتی سرش رو به دیوار کوبید که من از دست شما با این عربی استفاده کردنتون چه کنم؟ تا دلتون می خواد بخندید!!!

پ. ن. ولی وقتی رسیدیم به پرده خونه خانوم دلکش که ترجمه پرده (موسیقی) دلکش (دلنواز) بود دیگه کم آوردم و منفجر شدم. به جاش ترجم های مهوشش حرف نداشت!! انقدر اصل اثر فاخره!! یعنی من نیم ساعت هم به ترجمه فرانسه این دست کجه؟ کی می گه کجه؟ داشتم می خندیدم و خدای همه ما را به راست راست هدایت کند!! الهی آمین!!




Soupir!


برنامه ام رسید و کلی ذوق کردم که اخلاق ندارم. بعد دو ساعت بعد رییس ای میل زد که برنامه ات اشتباه شده. ساعت اخلاق رو اضافه کن و آه سوزان!!! هفت تا کلاس متفاوت!!


Tuesday, 25 August 2015

خب اون تلفن به چه کار تو میاد خب؟؟؟


دوست عصبانی یک ای میل با عنوان بالا زده و یک پیغام  مو گربه سیخ کن هم گذاشته که ججججججججییییغغغغغغغ!!!  تو امشب به من زنگ می زنی!!! حتی اگر ۱۲ شب بود!!!!!


مینا ۲۰۱

بار اول

مینا!! از تو گنجه بیا بیرون!!!
خ  خ خ خ!!! ها ها ها ها!!
زودباش!! برو بیرون!!
یه!! یه!! یه!! جییییغغغغغغ!

با ردوم

مینا!! باز که تو گنجه ای!!!!
جیک! جیک! جیک!
!! بیرون
نای!! نای!! نای!! نای !! نای!!

بار سوم
مینا!!! تو گنجه نیستی که!!
...
مینا!!
...
مینننننننناااا!!!
در گنجه رو باز می کنم و مینا نیست!!  جوجه کله اش رو از کنار چمدون بالای در میاره بیرون و قهقهه می زنه!!!!!!


Monday, 24 August 2015

قانون حرص انگیز مورفی!!


این هوا شورش رو درآورده!!! هنوز شش روز به پایان تعصیلات مونده. بعد داره مدل فیلمفارسی بارون میاد!! حالا به محض اینکه مدرسه بازشه آفتاب به شدت خواهد درخشید!!

جیغ!! فریاد!! صیحه!!!



فکر کن که این دوست من زنگ زده که متن ترانه های مهوش رو پیدا نمی کنه و دو سه تا خط هم ای میل زده که ترجمه اش درسته یا نه؟ بعد من می خوام سرم رو به دیوار بکوبم چون اول، باید وقت تلف کنم دنبال این ترانه های شاهکار بگردم و اگر پیدا نکردم، گوش کنمشون (خدددددداااااا!) براش  بنویسم، چون عمرا یک غیر ایرانی ، این زبون کوچه بازاری رو بفهمه و دوم آخه اینا ارزش زبون اصلی شون هم پایینه، ترجمه چی؟ خدا رو شکر که خواننده های دیگه ای که روشون کار می کنه از تصنیف استفاده می کردن و حداقل شعرها معنای قابل ترجمه دارند!!     




کریس و کریس و کریس و کریس و ... کریس



ماجرا از اکس مکینا شروع شد و پرسش ابدی چرا مخترع ها همیشه آقایان هستند که ربات های خانوم می سازند؟ چرا هیچوقت مخترعه خانوم نیست؟ یا اصلا مگه همه مخترع مردها، دگر جنس گراند؟ در همین راستا، بچه ها پیشنهاد دادند که فیلمی ساخته بشه که مخترعش گی باشه و ربات مرد بسازه!!  و اولین اسمی که به ذهنشون رسید کریس همزورت بود چرا که آدم اگر بخواد ربات مرد بسازه، انتخاب زیادی بین آقایان بازیگر نداره و در حال حاضر همزورت ادونیس بازیگران هست!! بعد یاد کریس اونز افتادن. اما اولا کریس اونز معمولا کوچکترین نشانه ای از اینکه اون تو مغزی هم هست به ما نداده چه برسه به اینکه نقش مخترع بهش بدی! اصولا به عقیده شاگردان محترم کریس اوانز در اکثر فیلم هاش 
eye candy 
هست (عینا همین رو گفتن ها!!)بعد هم اگر آدم شبیه کریس اونز باشه، از نظر روانی نیازی به اینکه یک ربات همزورتی اختراع کنه، نخواهد داشت.  خلاصه کریس اوانز رو گذاشتن کنار برای پارتنر مخترع فعلا ناشناس که با دیدن ربات- همزورت به شدت حسودی اش می شه و رابطه اشون تحت شعاع قرار می گیره!! تلاش برای پیدا کردن مخترع ادامه داشت و خداییش تو هالیوودی های فعلی آدم هوش چندانی احساس نمی کنه!!‌و یک دفه لامپ کم مصرف اما پر نور!! کریس کالفر!!! هم خودش همجنس گراست!! هم به شدت باهوشه!! خوانندگی و رقصش به جای خود، هنوز بیست و یک سالش نشده بود که سری داستان هاش به شدت طرفدار پیدا کرد و من خیلی از بچه ها رو دیدم که عاشق کتاب هاشن بدون اینکه بدونن این همون پسره است تو گلی! و مهم تر از همه کریسه و  تازه تفاوت جسمی اش با تور و کپتن امریکا در حدی هست که بخواد همزورت اختراع کنه یا به اونز جذب بشه . در اینجا علما و فقها کمی دچار تردید شدند!  کالفر دوست داشتنی تر از اینه که بشه به مجادله واداشتش!! اونم با کریس اونز!! یک نیروی شر دیگه لازم بود!! و یکی داد زد کریس پاین!!!هم بازیگر محشریه!! هم به شدت می تونه منفی بازی کنه!! هم به شدت وسوسه گر هست!! پاین می خواد ربات کالفر رو بخره و برای همین بین کالفر و اونز اختلاف می اندازه!! اونز انقدر خنگول هست که گول بخوره و کالفر انقدر حساس هست که به شدت ضربه بخوره و از بازی کنار گذاشته بشه!! و به این ترتیب ما خط داستانی اصلی مون رو کامل کردیم بدون اینکه حتی یک موجود مونث وارد فیلمنامه مون بشه!! بعله آقایان محترم!! فکر می کنید ما نمی تونیم با شما مثل 
flesh
برخورد کنیم؟ داروی خودتونه!!‌تلخ بود؟ 
خانوم های محترم! فیلمنامه شما آماده است!! مواد لازم ۵ تا کریس و کمی تخیل!!!


پ. ن. ۱ نتیجه اخلاقی اینکه هالیوود خیلی کریس داره!!

پ. ن. ۲ شاخ و برگ دادن به این داستان بسیار لذت بخش تر از اونچه که فکر می کردیم از آب دراومد!!

پ. ن. ۳ دلم برای این جانوران و تخیلات بی مرزشون تنگ شده بود!!

پ. ن. ۴ شما می تونید زیبایی آدم ها رو تحسین کنید و در عین حال عقیده داشته باشین مغزشون  قابل دور ریختنه!! حداقل خانم ها که این طورند!!

پ. ن. ۵  فیلمنامه نویسان محترم! می خواین یک کم  افق دیدتون رو گسترش بدید؟

پ. ن. ۶ با همه اینا، اکس مکینا فیلم بسیار خوبیه!!

پ. ن. ۷ کریس پنجم، کریس پرت هست که ما هنوز نقش خاصی براش نداریم ولی می خوایم تو فیلم باشه چون دوسش داریم!!! ایییننننه!!


Tuesday, 18 August 2015

میشه تصمیمت رو بگیری؟؟؟؟


و نزدیک می شیم به پاییز عزیز و از همین الان شما برای دو ساعت از خونه خارج شدن به سه دست لباس نیاز دارین. انقدر که این هوا متغیره! من از صبح به تناوب لرزیدم و جوش آوردم!!


سر و سامون گرفتن!


It's called "to settle down"! You "settle" and for somebody far "below" your level!! True story!

I so missed your Barney persona!

پ. ن. انصافا در میان دوستان و اطرافیان و فامیل کمتر زوجی هستن که آدم بتونه بگه از همه نظر با هم برابرند!!‌همیشه یکی بسیار از انتظاراتش پایین اومده تا برسه به سطح اون یکی!! مانیکا و چندلر خاطرتون هست؟


استاد جون بامزه!!


استاد جون برام ای میل زده که مگه تو قرار نبود تعطیلات منو خراب کنی و برام کار بفرستی؟ من هم غر زدم که کار به اونجایی که می خواستم نرسیده و بو هو هو! گریه!! بعد استاد جون در اقدامی نوآورانه همه ای میل های منو با نقل قول های الیس جواب داد!!! یعنی  گربه چشایر می گفت
We are all mad here
همون!!

Friday, 14 August 2015

Because he is Batman!!!


هی از کار کردن در این منطقه خطرناک دوری کردم ها. بازم نشد!! دیروز  بالاخره با یک جلد شماره ویژه 
MAD
مخصوص بتمن رفتم خونه!! قسمت های اولش مال بتمن قبلی ها بود و سال ها قبل خونده بودمشون. ولی پردی بتمن جدید ها رو هم اضافه کرده بودن و یک شماره ویژه چاپ کرده بودن!! تجربه جدیدی بود!! فکر کن مد به فرانسه!!


Relationship Goal?


یکی از بچه ها می گفت دقت کردین هروقت یکی تو عشق شکست می خوره یا می خواد زندگی اش رو سر و سامون بده، کریس اونز یا راین گاسلینگ همسایه اش از آب در میان؟  تازه معمولا هم عادت دارن بدون لباس در آپارتمان بچرخن؟



مانتی پایتان


عاشق اینم که فیلم برای بزرگداشت ۴۰ سالگی اش یک شب اکران می شه و نه تنها هنوز محشره که سالن لبالب از جمعیته و تقریبا همه بچه هاشون رو هم آوردن!! عادت کردم که وقتی می گم مانتی، صد در صد انگلیسی ها و حداقل ۸۰ درصد بچه فرانسوی و آلمانی ها می شناسنش!! نسل به نسل، پدر و مادرها، مانتی پایتان رو به بچه هاشون معرفی می کنن!! 

یاد اون آقای اسقف محترم افتادم که به جان کلیس و مایکل  پیلین می گفت شما مسیح رو به سخره گرفتین. شاید الان مردم بخندند، ولی ۳۰ سال دیگه کسی اسم شما رو هم یادش نمیاد و اون طفلک ها جز می زدن که ما به مسیح کاری نداشتیم و زندگی براین، زندگی براینه! نه مسیح!! ۴۰ سال گذشته!! هنوز تماشاچی ها تو سینما بلند بلند می خندند و متاسفانه هنوز همه اون چیزهایی که مانتی تو زندگی براین دست انداخت، بین مذاهب رواج داره و حتی بدتر هم شده!به نظر میاد که مانتی پایتان ماندگاره، آقای اسقف! کاش شما مذهبی های دو آتشه که همه رو به جهنم می فرستین هم یک کم، فقط یک کم چیزهایی رو که رواج می دین رو بازبینی می کردین! فقط یک کم!


Thursday, 13 August 2015

For God's Sake!!!


داشتم می رفتم تو یه کتابفروشی که با دیدن یک جیمی دورنن در اندازه های واقعی، شش تا فیوز پروندم!!! نمی دونم چند نفر با دیدن این اقا دل و دین از کف می دن و به زبان تین ایجرهای امروزی تخمدون هاشون منفجر می شه، اما شخصا با دیدن اقای گری دم در کتابفروشیی که تا حالا خیلی هم دوستش داشتم، کتابفروشی رو رد صلاحیت کردم و رفتم تو اسباب بازی فروشی!! خدا بخواد آقای گری گذرش به اونجاها نمیفته!!!



Tuesday, 11 August 2015

سالی بدون رابین ویلیامز


Amy



Director
Asia Kapadia

128 min. 2015




یک مستند دیدنی که باعث می شه آدم درباره مستند تجدید نظر کنه. فیلم درباره ایمی واین هاوس هست که همین چند سال پیش جلوی چشم رسانه ها فنا شد. شخصا هیچی درباره ایمی نمی دونستم. فقط هم تصاویر دوران اعتیادش رو دیده بودم و همیشه فکر می کردم آدم چطوری ممکنه اجازه بده تا این حد سقوط کنه؟

یکی از هوشمندانه ترین ایده های فیلم، استفاده از ترانه هاست. کلیپ ها بی مورد نمیان! کارگردان به درستی فهمیده که ایمی همه زندگی اش رو توی ترانه هاش توضیح داده و از همون ها  که معمولا رو دستخط ایمی میاد، برای توضیح دادن خیلی از رویدادها استفاده می کنه. مثلا دوست های ایمی می گن که سال ها قبل از اینکه کار به اون افتضاح پایانی برسه، دور ایمی رو گرفتن که بره بازپروری. اون موقع هنوز انقدر معروف نبوده و مشکل هم فقط الکل بوده، نه مواد مخدر. برای اینکه می دونستن چقدر به حرف پدرش گوش می کنه از آقا خواهش می کنن که بیاد و پدر محترم می گن که این هفته دیگه تور داره و هیچی اش هم نیست. لازم نیست بستری بشه. دیدن اینا در حالی که می دونید این بازپروری چه تاثیری می تونست داشته باشه و آخر ماجرا چطور تموم شد،  معنی ترانه 
Rehab
رو خیلی براتون  عوض می کنه. 


They tried to make me go to rehab
I said: "No, No, No!"
[...]
I ain't got the time,
And if my daddy thinks I'm fine ....


فیلم از اینکه ایمی واین هاوس از نسل تکنولوژی هست استفاده کرده.  بیشتر کلیپ های تازه فیلم، فیلم های خانگی یا دوستانه ای هست که با موبایل یا دوربین های غیر حرفه ای گرفته شده  و ایمی ای که این فیلم ها نشون می دن یه دختر سالم و شاده و دوست داشتنیه که باعث می شه بیشتر تاسف بخورید که کار به اینجا کشید.

خانواده ایمی واین هاوس گفتن که فیلم تصویر نادرستی از ایمی هست. اما راستش پدره فقط نگران خودشه. این آقا که خانواده اش رو ترک کرده بوده و با معروف شدن دخترش برمی گرده و مدیریت برنامه هاش رو به عهده می گیره، تو یه مصاحبه با بی. بی.سی. کلا از خودش رفع مسوولیت می کنه که من احساس می کردم این وظیفه خوده ایمیه که به سلامتش فکر کنه!! این در حالیه که دوستاشه به هر دری می زنن که کمکش کنن. صداس تک تک دوستاش که می شکنه و با یادآوری اون روزها به هق هق می افتن، بسیار تاثیرگذاره! این در حالیکه  پدره وقتی ایمی با کمک دوستاش از دست رسانه ها به یک جزیره کوچولو پناهنده شده که بتونن مصرفش رو کنترل کنن با یک گروه فیلمبرداری که دارن درباره آقا ریالیتی شو می سازن وارد می شه و ایمی دوباره برمی گیرده سر خط اخبار! مادرش هم که می گفت این درباره بولیمیاش با من حرف زد، یک بار دوستاش گفتن. من فکر کردم از سرش می افته!! یعنی واقعا دستتون درد نکنه!!

عوضی بعدی درست پسر -شوهریه که البوم
Back to Black
بعد از بازگشت ایشون به دوست دختر قبلی شون نوشته شده. ایشون هم تا البوم به شدت پولساز می شه هوای بازگشت به سرشون می زنه و لطف می کنن و ایمی رو به کوکایین، هرویین و کرک معتاد می کنن. این آقا که بعدا به زندان می افته با دیدن عکس ایمی و بادی گاردش در روزنامه ها ، به اتهام زنا، طلاقش می ده. 

پیام های صوتی ایمی هم به شدت شنیدنی اند و اون تسلیم آخر که زنگ می زنه و از همه عذرخواهی می کنه، دل آدم رو به درد میاره.

گارکردان فیلم می گفت این جلوی چشم ما اتفاق افتاد. کاش این فیلم انقدر تاثیر بگذاره که دفه بعدی که چنین وضعیتی برای کسی پیش اومد، لگدش نزنیم ، به جاش کمکش کنیم که بلند شه. 

صحنه های که دوست دارم
وقتی ایمی که داره مراسم گرمی رو رو مانیتور می بینه، با شنیدن اسم خودش از زبان تونی بنت خشکش می زنه

جمله تونی بنت که دختر جان! اگر به اندازه کافی عمر کنی، زندگی بهت یاد می ده که چطور زندگیش کنی

















رویای بی شرمانه آقایان در چرخ گوشت!!

آقایون محترم!!‌میشه به حرف شلدن گوش کنین که پچ پچ نه تنها باعث محو شدن صدای شما در ذهن بانوان نمی شه که باعث می شه هشیار تر بشن و برای اینکه توجه شون جلب نشه باید با صدای بم حرف زد؟ آخه وقتی شما ۴۵ دقیقه تموم با دوستتون پچ پچ می کنین (یعنی من واقعا می خوام بدونم کی گفته خانوم ها زیاد حرف می زنن؟ پس چرا همه مثال هایی که من بین همکلاسی هام، شاگردام و در مجامع عمومی می بینم، یک کروموزوم بدنام ایگرگ دارن؟ ) و من که گوشی های ایزوله  وحشتناکم که در هشتاد و سه درصد موارد یک آه ناقابل هم ازشون عبور نمی کنه رو گوشامه، دقیقا می شنوم شما چی می گین یعنی یه چیزی ایراد داره!! 



پ. ن. ۱ این گروه محترم ۴ نفره مدتیه که دارن رو اعصاب من پاتیناژ می کنن!! یعنی به شدت دلم می خواد همین گوشی های سنگین ام رو بکوبم تو سرشون حداقل بیهوش بشن، یه کم سکوت برقرار بشه!!! هی هیتلر درون منو فعال می کنن، بی انصاف ها!!!




بابا نوئل وسط اوت!

یکی از دوستان به عللی چیزهایی رو که سریع لازم داره می فرسته به صندوق پستی من. من هم که چشم نخورم هر روز یک کتاب تازه از آمازون می خرم!! امروز داشتم از خونه می اومدم بیرون دیدم یه آقای پستچی بسان بابانوئل داره هفت هشت ده تا بسته رو تو یه وجب صندوق پست جا می ده!! دقت کردم دیدم صندوق خودمه!! دو تا بسته دوست، ۴تا کتاب خودم و دو عدد نامه و اقای پستچی طفلک داشت چه ژانگولری می کرد که بسته های بیشتری رو بگذاره تو صندوق!! این آمازون هم اگر کتاب جیبی نباشه. می گذارتشون تو بسته بندی آ چهار! بهش گفتم اینا مال منه و وقتی بسته ها رو گذاشتم رو هم تا جلوی چشمام رو گرفتن!! لابد آقاهه فکر کرده آخی! این دختره چقدر چیز نیاز داشته!!




اصلا هم بالا نیست!



می پرسه فرانسه رو قبل از اینکه بیای شروع کرده بودم. می گم آره. ۳-۴ سال!!‌چه فایده؟ من اینجا همه اش انگلیسی حرف می زنم. همه اش یادم رفته! می گه نه خیلی خوب حرف می زنی!! ادامه نمی دم. وقتی آدم ها انتظارشون از فرانسه حرف زدن آدم انقدر پایینه،  چه جای بحث؟ یاد دوست سنگالی افتادم که چندوقت پیش وقتی در حضورش یکی گفت فرانسه ات خوبه و من چشمام  رو به سمت بالا چرخوندم، از کوره در رفت که تو کی می خوای قبول کنی که اون انتظاری که تو داری غیر معقوله!!!  تموم عمرت با انگلیسی و فارسی سر و کار داشتی!! فارسی ات در حد فردوسی و بیهقی خوندنه! (تا من باشم، وقتی سوال می کنه متن رو براش ترجمه نکنم!!) انگلسییت هم که همه اش با متن های کلاسیک سر و کار داری!! حالا یک زبون رو در اون حد بلد نباشی، یعنی اصلا بلد نیستی؟ یک بار دیگه در جواب کسی که از فرانسه ات تعریف می کنه بگی
Je suis nulle en français
به همه می گم عاشق فیلم موزیکالی!! (انگار همه نمی دونن!!) اصولا صدای بنده رو خفه فرمودن!!‌ اما من  هنوز فکر می کنم که انتظار من بالا نیست و انتظار ملت اون کفه!!  هر چقدر هم که اینا بگن افسردگی های موضعی  من اصولا به خاطر انتظار بالا از آدم ها و خودمه!! 

تداوم هفت سالکی!


یکی این کتاب هایی که من رو میز گذاشتم رو نگاه کنه به عقلم شک می کنه!! یه ور از کدکس تا هایپرتکست، یه ور  برادران شیر دل!! هر دو هم با دقت علامت گذاری و یادداشت برداری شده!! اصلا لیست خواندن امسال من شاهکاره!! دوبلینی های جویس! بعد رونیا، دختر یک دزد!! خاطرات زلاتا!! پارک منسفیلد جین آستن! بعد داستان بی پایان! بعد امیل و فرار بزرگ!! بعد خاطرات نمایش نامه نویس اسکاری آقای بنت! یعنی چنان بین ده سالگی و پنجاه سالگی در آمد و رفتم که بیا و ببین!!! انقدر انعطاف پذیری به خرج دادم که مغزم در حال جر خوردنه!!

پ. ن. ۱ یعنی بچه ها جرات دارن این داستان ها رو دوست نداشته باشن!! سرشون بر باد هست!!

پ. ن. ۲ اعتراف می کنم که بازخوانی رمان های ده دوازده سالگی بسیار لذت بخشه!!! 



Monday, 10 August 2015

لحظه شگفت عزیمت


برگشتم به هفت سالگی انگار. کتاب و کتاب و کتاب و دوچرخه!!


پ. ن. عنوان دزدی است از فروغ


بدجنسی؟


در جمعی در رستورانی همه با اقای گارسن محترم انگلیسی حرف زدند. تقریبا آخرهای غذا بود که گارسن محترم چیزی پرسید و انگلیسی اش براش سخت بود و من ناخودآگاه جوابش رو به فرانسه دادم. یه دفه آقای گارسن  حرصی برگشت گفت  تو تمام این مدت فرانسه حرف می زدی و چیزی نگفتی گذاشتی من زجر بکشم؟ یعنی هنوز  یاد حالتش می افتم خنده ام می گیره!!

نتیجه اخلاقی گارسن محترم رو اذیت نکنید. به زبونی حرف بزنید که اوشون حرف می زنند!

پ. ن. انگلیسی اش بد نبود ها!!


Thursday, 6 August 2015

The Freedom Writers


خانوم گروول عزیز

نمی دونید چقدر کتاب تون رو دوست داشتم. نمی دونید چقدر نوشته های بچه ها دلنشین بود و چقدر باهاشون بغض کردم، خندیدم و ترسیدم و نمی دونید چقدر وقتی به آخر رسیدم و فهمیدم که همه شون رفتن دانشگاه ذوق کردم. ملاله یوسف زای حق داره! یک کتاب، یک دانش آموز و یک معلم می تونن دنیا رو عوض کنن.  همه نمی تونن با استفاده تجربه هولناکی مثل هولوکاست انقدر روی ۱۵۰ نوجوان زاغه نشین چنین تاثیر بگذارند و آینده  شون رو عوض کنن. حیف که دنیا معلم هایی مثل شما کم داره. 



مینا ۲۰۰

چرخ و فلک مینایی

دستم رو بردم تو قفس که بهش غذا بدم. اومد کف دستم نشست. بعد شروع کرد دور خودش می چرخید و می خندید! دو بار در جهت عقربه های ساعت، بعد دو بار در خلاف جهت عقربه های ساعت! بعد از اول!!


Sunday, 2 August 2015

دعای روز یکشنبه!



خدا جون!! لطفا از ماشین زمان الهی استفاده کن و بعضی از افراد کشور ما رو از قرن منهای ۱۲ هجری قمری به قرن مثبت ۱۴ هجری شمسی هدایت بفرما!!! توانایی ات دیگه از رابرت زمکیس که  بیشتره!!

پ. ن. ۱ قرن بیست و یکم میلادی هم قبوله! هر کدوم که راحت تره برات!!

پ. ن. ۲ مانتی پایتون بدجور تاثیر گذاشته!!!


Saturday, 1 August 2015

شهرت!!



یعنی اینکه داره مثل بچه آدم تو پیاده رو راه می ری و یه دوچرخه سوار از وسط خط سبز داد بزنه 
Heyyyy! Miss P. How are you