Wednesday, 31 December 2014
Tuesday, 30 December 2014
Obvious Child
Director
Gillian Robespierre
Starring
Jenny Slate
Jake Lacy
84 min. 2014
می گن کمدی رمانتیک یک ژانر مرده است و با این حال این فیلم خیلی خیلی واقعی و در عین حال سرحال و بامزه درباره سقط جنین تو زیرشاخه کمدی رمانتیک طبقه بندی شده! و کارگردان با تاکید اعلام کرده که یک رام کام هست ولی اگر هم کمدی رمانتیک باشه، یک نمونه خیلی خاصه!
anyway
به شدت تاثیر بانوان کارگردان وبازیگر و فیلمنامه نویس در فیلم مشهوده و از اون فیلم هاییه که فوری می فهمین دیدگاه کارگردانی مونث بوده! فیلم داستان دانا استرن یه هنرمند خیلی رک (یعنی خیلی رک ها!) استندآپ هست که یه شب دوستش یهو!!!بهش خبر می ده که با دوست صمیمی اش روابط صمیمانه تری برقرار کرده و باهاش بهم می زنه!! دانا به هم می ریزه و درحالیکه داره سعی می کنه با ماجرا کنار بیاد و البته چندان هم موفق نیست به یه سوپر بچه مثبت جذاب برمی خوره (خودتون شدت برخورد رو تصور کنین با در نظر گرفتن اینکه فیلم درباره سقط جنین هست!!)، بقیه ماجرا ، داستان کنار اومدن دانا با جدایی اش، بارداری اش، تصمیم هایی که باید در رابطه با این بارداری بگیره و البته مکس هست که همه یهو و در کمتر از یک ماه زندگی اش رو عوض کردند!
یکی از بهترین بخش های فیلم به تصویر کشیدن واقعی یک جدایی از دیدگاه یک زن هست!! همه کارهایی که می دونین چقدر احمقانه است و می دونین که طرف ارزشش رو نداره و می دونین که چقدر این کارها با شخصیت شما فاصله داره ولی تو اون موقعیت و در اون زمان همه اون کارهای احمقانه رو انجام می دید. نقش دوست های دانا هم تو این مرحله بسیار پررنگه و دقیقا همونه که باید باشه! و در عین حال مدتی طول می کشه تا دانا بتونه ماجرا رو برای مادر پدرش که خیلی هم بهشون نزدیکه بگه و وقتی می گه برخلاف سنت این فیلم ها، برخورد پدر و مادرش خیلی واقعی و منطقیه!
نکته دیگه ای که دوست دارم، شخصیت مکس هست که معمولا تو چنین فیلم هایی یه سوپرمن جذاب بسیار بانوشناس!!! (جایگزین چه کلمه ای شد، بماند!) هست. اینجا اما مکس یه پسر معمولیه که تصادفا هیچ کدوم از اون تجربه ها رو نداره و گاهی احساس می کنین این دانا است که داره مکس رو آلوده می کنه! و جالبش اینه که دانا از همون اول می دونه که مکس انسان به مراتب بهتریه در مقایسه با دوست پسرش ولی با در اون دوره خاص آمادگی اینکه مکس رو در زندگی اش بپذیره رو نداره و چقدر روند فیلمنامه درسته که تا دانا از دوران سوگواری اش برای رابطه از دست رفته اش (هر چقدر که پسره خیانکار از نظر شما ارزشش رر نداشته باشه!) خارج نمی شه، فاصله عاطفی اش رو با مکس نگه می داره!
یکی دیگه از پرداخت های درست فیلم، قضیه جنینش هست. برخلاف فیلم های اون مدلی، همه خانوم هایی که ناخواسته باردار می شن. یهو!!! و در سه هفته عاشق این موجودی که قراره زندگی شون رو زیر و رو کنه نمی شن و نگه اش نمی دارن! و همه اونایی که نصمیم قطعی به سقط جنین می گیرن، آدم های بی رحم عوضی ای نیستند. تاثیرات سقط جنین هم بسیار فراتر از جنبه فیزیکی اش هست! از اون ور، فیلم به حق عنوان می کنه که این حق زن هست که می خواد بچه اش رو نگه داره یا نه!!فیلم تصمیم دانا رو که خبر دادن به مکس رو هی عقب می اندازه رو تایید نمی کنه ولی نشون می ده که دانا برای کنار اومدن با موقعیت به زمان نیاز داره.
واکنش های مکس هم خیلی واقعی اند. وقتی نمی دونه باید با این دختر چه کنه. وقتی بهش بر می خوره. وقتی با خبر حاملگی دانا کنار نمیاد و فرداش که عذرخواهی می کنه و می گه حالا که وقت داشته فکر کنه می تونه بگه که دیروز خیلی عوضی برخورد کرده ، اینکه بدون کوچکترین تردیدی دانا رو همراهی می کنه. فیلم شاید کمدی رمانتیکی که شخصیت ها بچه اش اون رو نگه می دارن و به سمت یه افق آفتابی می رن و به خوبی و خوشی زندگی می کنند، نباشه. اما مکس ترجیح می ده که روز سقط جنین دانا که تصادفا ولنتاین هم هست رو از دانا مواظبت کنه و دانا قبول می کنه که با همه تفاوت های بنیادی ای که با مکس داره، ممکنه بتونه باهاش کنار بیاد و شاید این کنار اومدن، استقلال و فردیتش رو زیر سوال نبره و هر دو بعد از کمی کل کل درباره سلیقه متفاوت سینمایی شون، تصمیم می گیرند فیلمی رو ببیند که هیچکدوم تا حالا ندیدند. شاید چیزی شروع شده باشه. شاید.
تندروها فیلم رو به مسخره کردن سقط جنین متهم کردن ولی کمی و بیش فیلم برای تصویر واقعی ای که از زندگی یک زن ارائه می ده تحسین شده. به هر حال فیلم واقعی، بامزه و بسیار هوشمندانه هست!
True story!!
کتابخونه مرکزی شهر که اون ور استانداریه، بازگشایی شده و حالا که همه کتابخونه های دیگه تعطیل اند، دانش جویان ( نه دانشجو نه! دانش جو!!! هر جوینده دانشی!!!) گسیل شدند به کتابخونه تازه ساز نازنین و کافه ها و رستوران های اطراف سر ظهر و اول بعد از ظهر به شدت شلوغ شده اند!!
دوست جان می گه این ها که این اطراف اند، کلی پر کار شدند! الان اینجا جای خوبی برای مغازه زدنه!!
آره! تو مملکت ما در چنین مواقعی استانداری رو تعطیل می کنن، جاش رستوران می زنن!
:-I
خیلی با احتیاط می گه من الان یه سوال دارم. آیا تو به خاطر اینکه عاشق بازی زراموند پایک شدی، موهات رو اون مدلی کوتاه کردی؟ یا الان داری یه بیچاره ای رو به قتل متهم می کنی؟
راستش خودم متوجه نبودم که موهام مدل ایمی شده! می گم تو چی فکر می کنی؟
پس از تعمق و تفکر و تدبر!!!! با قاطعیت جواب می ده درباره تو، قتل! بعد خیلی با تاسف اضافه می کنه که
But again you are not married!
و یه دفه لامپ بالاسرش روشن می شه
Are you planning to get one of the students expelled?
یعنی چرخاندن چشم ها به مقدار لازم!!!
Once a Friendsaholic! Always a Friendsaholic!
یک
خانوم محترم قهوه من رو می گذاره جلوی پولین و چایی اون رو می گذاره جلوی من! وقتی جای نوشیدنی ها رو عوض می کنیم و خیلی تصادفی کاملا در جهت عقربه های ساعت!!! من می گم عین ریچل! و اون داد می زنه من می خواستم بگم!!!
دو
وسط فیلم و پس از دیدن آقایی که سی ثانیه رو پرده بوده!!
Isn't that the guy who Phoebe and Monica dumped and fired on the same day? He got old!
دوست جان کمی صبر کرد و دفه بعد که آقای اومد رو پرده گفت
That's him! The sous-chef!
سه
امروز دم پخنتان (بی خیال!) یه آقاهه رو دیدم که
was spreading joy!
و جواب می شنوم پرسیدی به چند زبون می تونه بگه کریسمس مبارک؟
چهار
مامان دوست جان می پرسه الکس آرایشگر خوبیه؟ دوست جان می گه عالیه! تازه
he's gorgeous!
من می گم و فقط بیست و پنچ درصد این ایده تحسین آمیز به خاطر اینه که الکس کپی جوییه!! مامان دوست جان داد می زنه
OH. MY. GOD.
و هروقت این الکس بیچاره از جلوش رد می شه خنده اش می گیره که واااااایییییی! واقعا شبیه جویی هست ها!
پنج
فیلم بسیار خوبیه!! اما من جاهایی جلوی چشم هام رو گرفتم که
My eyes! My eyes!
شش
I'm stuck in ATM vestibule with Jill Goodacre!!!!!
هر وقت تو یک آدمی که دو تامون می شناسیم اون طرف ها باشه!!
هفت
وقتی استادان مربوطه زدن یکی مون رو له و لورده کردن!
And I’m not just saying this because I’m your friend, I’m sayin’ it ‘cause it’s the truth. You’re food is abysmal!
هشت
وقتی البر به یکی مون بیشتر از اون یکی توجه نشون داده!
I'm sorry! It was a one time thing! I was drunk and it was somebody else's unconscious!
نه
وقتی هی مجبور شدیم تو کافه یا کتابخونه یا هرجایی جامون رو تعییر بدیم
I feel like a nomad!
ده
در هر موقعیتی
Can it BE any longer?
Can it BE more boring?
Can she BE more stupid?
و البته که این داستان ادامه دارد!
Thursday, 25 December 2014
Wednesday, 24 December 2014
Mr. Turner
Director
Mike Leigh
Starring
Timothy Spall
Paul Jesson
150 min. USA
یک فیلم زندگینامه ای درباره جی. ام. دابلیو. ترنر، نقاش چشم انداز قرن هجده و نوزده با یک بازی به شدت واقع گرا از تیموتی اسپال که جایزه بهترین بازیگر کن رو برای این فیلم برد.
فیلم خیلی واقعیه! نه نقاش رو در حد پرستش بالا می بره و نه به خاک می کشدتش! تصویر فیلم از نقاش قرن هجدهمی انگلیسی و زندگی اش انقدر واقعیه که گاهی توجه من انقدر به جزییات آتلیه اش یا گریم وحشتناک واقعی خدمتکارش جذب می شد که یادم می رفت فیلم مستند نیست.
بهترین نکته فیلم توجه کارگردان به نقاشی های ترنر هست و اینکه قاب ها و نورپردازی ها در حقیقت بازسازی تصویری است که ترنر می دیده یا به تصویر کشیده! با این همه، دو ساعت و نیم زمان زیادیه و با وجود زیبایی قاب ها، گاهی حوصله آدم سر می ره!
فیلم صحنه های اسطوره ای زیادی نداره. اما بهترین جمله فیلم وقتی شکل می گیره که ترنر می بینه تو تاترهای عوامانه دستش می اندازند و در صحنه بعد وقتی بهش صدهزار پوند برای مجموعه کارهاش پیشنهاد می شه رد می کنه و می گه این تابلوها به ملت انگلیس تعلق داره و باید در موزه ها به نمایش گذاشته بشه و تاکید می کنه مجانی! و آقای پولدار می گه من صد هزار پوند بهت می دم، ملت انگلیس بهت چی می دن؟ و ترنر می گه هیچ!
Four Quartets
Quick now, here, now, always-
A condition of complete simplicity
(Costing not less than everything)
And all shall be well and
All manner of thing shall be well
When the tongues of flame are in-folded
Into the crowned knot of fire
And the fire and the rose are one.
T. S. Eliot
Horrible Bosses 2
Director
Sean Anders
Starring
Jason Batesman
Jason Sudeikis
Charlie Day
Kevin Spacey
Christophe Waltz
Chris Pine
Jennifer Aniston
Jamie Foxx
108 min. USA
معمولا دنباله فیلم ها چنگی به دل نمی زنن. اما این فیلم اگر بهتر از فیلم قبلی نباشه با بامزگی فیلم قبلی هست. کریستف والتز و کریس پاین به بازیگران اضافه شدند و فیلمنامه انقدر خوب هست که همه این ستاره ها رو به نحوی به کار بگیره! اگر کوین اسپیسی من رو به دیدن فیلم اول ترغیب کرد، این دفه رسما به خاطر کریستف والتز رفتم ولی کریس پاین بود که شگفت زده ام کرد. انقدر نقشی که رسما کلیشه است و بارها به تصویر کشیده شده رو با شور و شوق بازی کرده که دلم براش سوخت که داره تو
به شکلی کلیشه می شه.
به شدت بهتر از اونه که تا حالا نشون داده و حیف که هیچوقت به اندازه کافی ازش استفاده نشده. سودیکس و دی و بیتسمن مثل همیشه خنده دارند و جنیفر انیستن با لذت داره در نقشی که هیچکس انتظارش رو نداشت جا می افته! هرچند حتی تو تگ های آخر فیلم قسمت هایی داره که با صورت قرمز می گه من این جمله رو نمی تونم بگم! در هر صورت فیلم سرگرم کننده بامزه ایه!
Nightcrawler
Director
Dan Gilroy
Starring
Jake Gyllenhaal
René Russo
117 min. USA
یک فیلم جالب با یک نقش آفرینی محشر از جیک جیلن هال. یک دزد خرده پا کمی تا قسمتی نامتعادل دنبال کار می گرده و وقتی می فهمه می تونه از حوادث فیلم بگیره و به کانال های تلویزیونی بفروشه، با چنان سماجتی کار رو دنبال می کنه که به سرعت قائده بازی رو یاد می گیره و شرکت خودش رو تاسیس می کنه. دنیای زیرزمینی خبرنگاری جنایی و البته شخصیت غریب لو بلوم فوکوس اصلی فیلمه.
سی سال بعد از ترویس بیکل که دنبال معصومیت از دست رفته می گشت، جیک جیلن هال یه خون آشام مدرن رو به تصویر می کشه به هیچ ارزش یا اخلاقی پایبند نیست. با اینکه فیلم ها اساسا با هم متفاوت اند، اما ارجاع به راننده تاکسی و دنیرو خیلی واضحه. مخصوصا که جیلن هال اون صحنه مشهور مقابل آینه رو هم داره و واکنشش در برابر تصویر خودش، مو به تن آدم سیخ می کنه!
جیک جیلن هال حرف نداره! و اینو کسی می گه که از جیلن هال خوشش نمی آد! انقدر نچسب، ترسناک و در عین حال واقعیه که آدم نمی تونه دنبالش نکنه و در عین حال چندشش نشه! در آخر با همه اینها نمی تونید تحسینش نکنید! با اینکه شخصیت نفرت انگیزیه! جیلن هال به حق برای همه جوایز مهم بازیگری کاندید شده و اگر رقبای معرکه ای مثل ادی ردمین و بندیکت کامبربچ نداشت، می شد از همین الان نتیجه اسکار رو پیش بینی کرد!
Monday, 22 December 2014
The Housekeeper and the Professor
"The square root sign is a sturdy one. It shelters all numbers."
Yoko Ogawa
Saturday, 20 December 2014
My Name Is Will; A Novel of Sex, Drugs and Shakespeare
We show men as they are, as they were, as they could be. We are a glass, wherein men look and learn, mayhap, something of themselves. For performing that office, we need beg no forgiveness.
Jess Winfield
چشم مذکر!
دکتر شلوار قرمزی می گه باز کن چشمتو و من فکر می کنم که چشم مذکره! چه جالب! به خاطر اینکه با حرف صدا دار شروع می شه، نمی شه از حرف تعریفش فهمید و .. آخرش صدای دکتر شلوارقرمزی در میاد که انقدر تکون نخور! بچه جان! اصلا این دکترهای شلوار قرمزی، تعمق های فلسفی آدم رو درک نمی کنند!!
مامان ناباور دوست جان!!
مامان دوست جان شده عضو سوم جمع ما!!! میاد سینما! میاد تاتر! میاد رستوران! میاد آرایشگاه! به شدت هم فرندز دوسته و دیگه با ما بر خورده کلی! چندوقت پیش وقتی دوست جان داشت برای مو کوتاه کردن آماده می شد، مامانش داشت قربون صدقه اش می رفت و رسید به اینکه شما دو تا خیلی جوون تر از سنتون نشون می دین. بعد یه کم تردید کرد و از من پرسید هم سن اید دیگه؟ من هم ریلکس گفتم نه! من از پولین سه سال بزرگترم! و مامان دوست جان قیافه اش به شدت کمیک شد!! چنان گفت شوخی می کنی! که دوست جان با موی خیس پرید هوا که چی گفت؟ خلاصه نه تنها کلی مراسم بر تخته زنون و ثابت کنون داشتیم، حالا هر وقت منو می بینه! یعنی هر وقت ها!!!یه دور دوره می کنیم ولی اصلا بهت نمیاد!! یعنی دارم فکر می کنم که بهش بگم بابا! شما درست حدس زده بودی! من از دخترت پنج سال کوچیکترم! کوتاه بیا لطفا!!
باز دوباره!
پاریس جان! قربونت برم! نطلب دیگه! هزینه هاش یه ور!! من وقت ندارم هرهفته بیام زیارت شما!! دیگه دستت درد نکنه ساعت ورود و خروج رو هم که معین می کنی!! همه اش هم که تو زمستون! من اصلا نمی دونم شما زیر نور خورشید چه شکلی هستی انقدر که زیر بارون دیدمت!!! همه اش هم زمان های توریستی که ملت برج ایفل جو! از اقصی نقاط جهان میان اونجا!!! این شاگردهای من می خندن، می گن هر دفه می پرسیم دیروز کجا بودی؟ می گه پاریس!!!
پ. ن. حداقل این دفه مطمئنم که می رسم برم شکسپیر اند کو! وقت هم دارم وایستم همه توریست های محترم سر فرصت به زیارتشون برسن تا نوبت به ما برسه!!
Monday, 15 December 2014
Bloody but still humane!
حالم خوب نیست. می گم می خوام عصر برم روانی رو ببینم. ابیگیل می زنه زیر خنده و دفترش رو از من دور می کنه که
Down girl!
Love Actually!
می گم ناامیدتر از این حرف هام وگرنه در این مواقع می رم سراغ موزیکال ها، آوای موسیقی و مری پاپینز و آواز در باران. به اوا اس. ام. اس. می دم که میای روانی هیچکاک؟ مثل همیشه آماده است. اون وسط ها پیشنهاد می ده که قسمت جدید هابیت هم رو، پرده است ها! می گم نه به یک فیلم خون آلود انسانی نیاز دادم. نه از اون خون آلود بی منطق بامزه های کوئنتین تارانتینویی. خیلی متفکر می گه خون آلود و انسانی؟ این همه طبقه بندی ای هست برای خودش!
شب طرف های ۱۱ از سینما بیرون می آییم. نورمن بیتس یک بار دیگه ماریون کرین رو کشته! هنوز عاشق تیتراژ سول بس و موسیقی برنارد هرمن ام. هنوز عاشق چهره نورمن ام وقتی شخصیت اش کاملا با مادرش قاطی شده و دیگه نورمنی وجود نداره. هنوز فکر می کنم که آقای روانشناس زیادی حرف می زنه و لباس های مامان نورمن خیلی زشت اند. اما فیلم بعد این همه سال هنوز هیجان انگیزه. تامل زیباییه روی آدم هایی که نمی تونند از زیر سایه یک آدم قدرتمندتر خارج بشند. هنوز یه فیلم خون آلود انسانیه! نه مثل این فیلم های خون آلود بامزه تارانتینویی!
پ. ن. ۱ اوا فیلم رو ندیده بود و یک لحظه هایی رسما جا خورد. با اینکه جلوه های ویژه فیلم دیگه خیلی قدیمی اند!
پ. ن. ۲ یک تشکر جانانه از برنامه سینمانوستالژی اینجا که به من فرصت داده خیلی از فیلم های محشر سینما رو رو پرده بزرگ ببنیم! تو سینما دیدن این فیلم ها خیلی لذت بخشه!
پ. ن. ۳ یکی از بهترین خوانش های فرویدی تو این جمله نورمن خلاصه می شه.
A boy's best friend is his mother.
پ. ن. ۴ مدت هاست که به تئوری کتارسیس ارسطو ایمان آوردم. رو من که جواب می ده به هر حال!
پ. ن. ۵ وقتی اوا داشت بلیت می گرفت، خانومه پرسید چه فیلمی؟ سیکو؟ بعد که از گیشه دور شدیم، من پرسیدم فرانسه اش نمیشه پسیکوز؟ اوا نتیجه گرفت که اون احتمالا تلفظ انگلیسی خانومه بوده! بعد خیلی فیلسوف زبانشناسانه به این فکر کردیم که اینا که سی. ایچ. رو ش تلفظ می کنند که! نباید بگن پسیشوز؟ بعد که کلی خندیدیم، فکر کردیم بی خیال! از دوکتوق اوس که بهتره که!
Wednesday, 10 December 2014
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد.....
اینجا دانشکده برادر دوستمه که اس لام شناسی می خونه و انقدر نظراتمون متفاوته که ۸۳ درصد زمانی که با همیم داریم بحث می کنیم. جالب اینجاست که باز فرداش که بیاد می شینه سر میز من و همون آش و کاسه قبلی!!! امروز داشت می گفت از قلان استاد خوشش نمی اد چون فمنسیته. من هم نتونستم نظر نپراکنم و گفتم تو با اون عقاید ضد زن اس لامی ات، معلومه که از یه استاد فمنیست خوشت نیاد!! پرسید تو فمنیستی؟ گفتم تا چطور تعریفش کنی و ..... رسیدیم به اینجا که پرسید تو ایران، ملت برقع می زنن؟ منم گفتم که معمول نیست ولی تو جنوب هست. پرسید تو ایران، روسری سرت می کردی؟ توضیح دادم که اختیاری نیست و تو اون کاسهه، آش کشک خاله ات رو می ریزن!! و دوستمون ذوق کرد که وااااایییییی! عکس داری؟ با حجاب چه شکلی می شی و من هم در کمال مرلین مونروایت (واژه سازی رو حال می کنین؟) پشمینای دم دستم رو مدل شال سرم کردم که اینجوری! یه کم نگام کرد که موهات بیرونه که. گفتم فکر می کنی ایرانی ها، چطور روسری سرشون می کنن؟ تازه الان من خیلی با حجابم. فرمودن خب البته هرکسی برداشت خودش رو از مفاهیم دینی داره و..... بعد نیم ساعت بعد که پا شده بره. برگشته می گه ولی ببین. خیلی خوشگل می شی با روسری ها!! اصلا از این به بعد روسری سرت کن!! خنده ام گرفت که بچه! این امرهای به معروف رو ایرونی ها جواب نمی ده!! مخصوصا که آمر به معروف، همین ۵ دقیقه پیش درباره دستور صریح حقوق مردان در اختیار کردن بیش از ۴ زن عقدی (ماشااله من درکسری از ثانیه زبونم برمی گرده به فارسی ناسره!!!) داد سخن داده باشه!\
Tuesday, 9 December 2014
Indirect speech!
مدتیه که اوا از نیکلا خوشش میاد و مدتیه که نیکلا تو بیشتر گردش ها، ما رو همراهی می کنه. چندوقت پیش اوا به رکسان گفته که فکر کنم نیکلا از تو خوشش میاد و رکسان هم از اوا خواسته که از نیکلا بپرسه! هفته پیش که اوا و تیموتی و نیلا قرار بود با من بیان سینما، تیموتی زودتر از نیکلا رسید و وقتی که ما داشتیم درباره تقاضای رکسان بحث می کردیم. در پرانتز، اوا سوئدی، نیکلا فرانسوی و تیموتی آلمانیه و من امسال معلمشون نیستم دیگه. اوا که خدای پیشنهادهای در لحظه است برگشته می گه من نمی تونم ازش بپرسم. می شه تو ازش بپرسی؟ من اعلام کردم عمرا من وارد داستان های عشقولانه شماها بشم. به تیمو بگو. بعد برا تیمو توضیح دادم که به نیکلا بگه که من بهش گفتم که طبق خواسته اوا بپرسه آیا از رکسان خوشش میاد یا نه؟ تیموتی پرسید واقعا چرا من چنین کاری بکنم؟ نه واقعا؟ به من چه؟ و من اعلام کردم که می فهمی نقل قول غیر مستقیم رو یاد گرفتی یا نه!! تیمو که خنده اش گرفته بود و سعی می کرد جدی هم باشه، پرسید و اگر من اشتباه کنم و نیکلا اشتباه برداشت کنه... که من مهلت ندادم و گفتم یه دوست پسر خوش تیپ پیدا می کنی و
you live happily ever after!
تیموتی خیلی جدی به نیکلا که یهو پشت سر من ظهور کرد، گفت
How good is your English exactly? Has she taught you indirect speech?
My lovely monsters!! 3
من در انتظار سکوت کامل هیچ سوالی جواب نمی دادم. مایکل ۵ دقیقه با جدیت دستش رو تو هوا نگه داشته و از اونجایی که این بچه سابقه سوال های بی ربط در زمان های بی ربط تر داره. من اصلا به روی خودم نیاوردم که می بینمش. بعد از قرنی که من گفتم بپرس، می گه می خواستم بگم مدل جدید موهاتون رو دوست دارم!!! یعنی مونده بودم بخندم یا سرش داد بزنم!!
Sunday, 7 December 2014
Gone Girl
Director
David Fincher
Starring
Rosamond Pike
Ben Affleck
149 min. USA
من تا حالا سه بار فیلم رو دیدم و کم و بیش خوشحالم که این هفته، آخرین هفته نمایش هست وگرنه باز می رفتم می دیدمش احتمالا و فقط یک کمی از قضیه به خاطر حضور نیل پتریک هریس در فیلم هست! مثل همه فیلم های فینچر، هر دفعه که فیلم رو ببینید بیشتر و بیشتر شیفته اش می شید، نه تنها فیلمنامه و کارگردانی محشره که همه بازیگرها از زراموند پایک گرفته تا کیم دیکنز دیدنی اند!!
اول - فیلم یک تریلر معرکه است. بار اول هر ۱۵ دقیقه یکبار، یه غافلگیری جدید رو کرد و کل داستان زیر و رو شد. انقدر که اصلا نمی دونستیم که واکنشی داشته باشیم. من با دو تا از شاگرد هام بودم که فینچر رو با فایت کلاب و پنیک روم می شناختن و لایه روانشناختی فیلم به شدت درگیرشون کرد. مخصوصا سکانس های نیل پتریک هریس که رسما جیغ همه مون رو در آورد.
دوم- فیلم یک درام روانشناختی بی نظیره. نه از اون فیلم ها که ادعای روانشناسی دارن و در عمل شخصیت ها یه لایه و سطحی اند. فیلم پر از شخصیت های زنده است. از وکیل و خواهر دوقلو تا ایمی، ایمی جذاب معرکه دیوانه آشفته که تا مدت ها ذهن آدم رو نا آرام می کنه. یک خوانش غریب جذاب از روابط زناشویی. ترسناک و حیرت انگیز.
سوم - ویترین محشری از بازی های دیدنی. رزاموند پایک دیدنیه. من سه بار فیلم رو دیدم و بازی اش کوچکترین خطایی نداره. به شدت امیدوارم اسکار بگیره. اگر با غرور و تعصب و فیلم های باند بشناسینش، بازی اش شگفت زده تون می کنه. تو بی. بی. سی. و فیلم های قبلیش بیشتر خوشگله . بازی اش کمتر به چشم می آد. اینجا اصلا فیلم روی پایک می چرخه. انقدر خوبه که من هنوز نمی تونم با جدیت ایمی رو محکوم کنم. همه کارهایی که کرده یه جور دیوانگی بسیار منطقیه! فیلمنامه محشره ولی این پایکه که تونسته این توازن رو حفظ کنه. خلاصه که انقدر خوبه که من سه بار کشتن نیل پتریک هریس رو به خاطرش نگاه کردم.
کری کون در نقش خواهر دوقلوی نیک محشره. یکی از بهترین روابط خواهر برادری که تو فیلم ها دیدیم مال این فیلمه.
کیم دیکنز یکی از باورپذیرترین پلیس هایی که دیدم. نه نابغه است و نه احمقه. فقط شواهد و مدارک رو دنبال می کنه و نتیجه گیری هاش بر اساس اون مدارک درسته.
تایلر پری هم در نقش وکیل نیک بی نظیره. یک وکیل واقعی بدون کلیشه هایی که عادت کردیم ببینیم.
حتی بن افلک هم که به نظر من یه بازیگر معمولیه، بسیار خوبه. خیلی بیشتر از انتظار،
چهارم - فیلم یکی از جذاب ترین و وحشتناک ترین رابطه های زناشویی رو به تصویر می کشه. از همون اول که بن افلک می گه وقتی به زنم فکر می کنم، به سرش فکر می کنم و می خواهم بزنم متلاشی اش کنم. مغزش رو لایه لایه بچینم جلوم و شاید اونوقت بفهمم به چی فکر می کنه تا اون آخر که می گه ما همدیگه رو دوست داشتیم ولی بعد تبدیل شدیم به آدم های سلطه گری که هی می خوان همدیگه رو کنترل کنند و رزاموند پایک می گه ازدواج همینه!!! آدم وحشت می کنه و بعد فکر می کنه ولی ازدواج همینه! انقدر طرفت رو بشناسی که با یک ژست ساده از تلویزیون، حرفت رو به طرفت بفهمونی و و انقدر متعهد باشی که به خاطر طرفت آدم بکشی. یکی از زیباترین جاهای فیلم وقتیه که نیک کمی پس از اعتراض به ایمی که می گه من به خاطرت آدم کشتم. کی می تونه چنین ادعایی بکنه؟ جلوی دوربین می گه ما به هم گره خوردیم. ما شریک جرم همیم و در حقیقت می پذیره که تا ته قضیه بره. کمی بعدتر که مارگو هق هق کنان می گه چطور می تونی بعد از این باهاش زندگی کنی؟ با یک نگاه به صورت افلک با حیرت می گه تو می خوای باهاش زندگی کنه!!! و این به شدت حقیقت داره. ایمی همونقدر که خطرناکه، جذابه. کی برای همسرش آدم می کشه واقعا؟ فیلم واقعا یه رابطه زناشویی هست حالا گیرم بدون قتل و خونریزی ها!
پنجم عاشق زن خشمگین انتقام جوی فیلم ام. همیشه دیدیم قهرمان های بی منطقی که برای کشتن کسی که ده سال پیش به کلاهشون دست زده، یه فیلم رو حروم می کنن ولی زن انتقام جوی باهوشی که به شدت انگیزه داره کمیابه! با چند بار دیدن فیلم کمی تا قسمتی به ایمی حق می دین. نقشه اش و هوش اش رو تحسین می کنین ، سماجتش برای خلق کردن شوهر ایده آلش حیرت زده تون می کنه.
ششم - من کتاب رو نخوندم. اما بعد از دیدن فیلم، کتاب تو لیست خوندنی هام قرار گرفته. هر فیلمی چنین تاثیری نداره.
صحنه ها و جمله های محشر
Tanner: You two are the most fucked up
people I've ever met and I deal with fucked up
people for a living.
Nick: What are you thinking? How are
you feeling? What have we done to
each other? What will we do?
Nick: Fuck. You're delusional. I mean, you're insane, why would you even
want this? Yes, I loved you and then all
we did was resent each other, try to
control each other. We caused each
other pain.
Amy: That's marriage.
Amy: I will practice believing my
husband loves me but I could be wrong.
Fun fact
بار اول هر ۵ دقیقه یکبار با بچه ها داد زدیم
You can't do that to Neil Patrick
Harris!!!!
Interstellar
Director
Christopher Nolan
Starring
Matthew McConaughey
Anne Hathaway
169 min. 2014
جییییییییییییغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ! هر دفعه که تیزر این فیلم پخش شد، فکر کردم چه فیلم بی مزه ای باید باشه!!! و آخرش انقدر به نولان اعتماد داشتم که برم ببینمش و
Oh boy! What a movie!!!!!!
هیجان و حیرتش یه طرف!! اینکه به این سادگی یه تئوری پیچیده فیزیک رو به تصویر کشیده یه طرف!!! با تعدادی از دانش آموزان همیشه در صحنه رفته بودم سینما و یک جاهایی با تیمو که بغل دست من نشسته بود، جیغ می زدیم و یک جایی تیمو رسما پرید هوا!!! فیلم درباره بعد چهارم هست واینکه اضافه کردن پارامتر زمان به معادله های فیزیکی چه نتیجه ای می تونه داشته باشه و انقدر استادانه هست که باعث بشه ساعت ها بهش فکر کنید. هیچی درباره فیلم نمی نویسم چون از اون تجربه هاست که باید تنهایی در تو سالن سینمایی با پرده عظیم دیده بشه! شاید به همین دلیل تیزرش انقدر پیش پا افتاده است چون قبل از فیلم واقعا نباید چیزی بدونید. اما همین قدر می نویسم که سه ساعت فیلم و نه تنها اصلا احساس نمیشه که من ساعت ۱۲ شب بچه ها رو با مقادیر زیادی آدرنالین فرستادم خونه و ازشون قول گرفتم که تو اون سرما وقت تلف نکنند و برن خونه!! یعنی هیجان در حد جام جهانی!!
Wednesday, 3 December 2014
A new level of creepy!!!!!
فکر کن شاگرد سابقِ الان هم دانشگاهی شده ات به جای سلام از اون ور تریا بهت چشمک بزنه! حالا فکر کن دوستای اون و دوست های من چه فکری ممکنه بکنند. یعنی
a whole new level of creepy!!!!!
پ. ن. ۱ نیاز برای کلمه مخالف
cougar
برای اشاره به جوجگانی که معمولا به بزرگتر از خودشون گیر می دن ، به شدت احساس می شه!!!
پ. ن. ۲ بدجنس اومده می گه شاگرد خوبی ام؟ پیشرفت کردم؟ یعنی تا من باشم دیگه به اینا روش های معلم آزاری رو یاد ندم!!
Monday, 1 December 2014
The Age of Miracles hasn't passed!
بالاخره صاحب کتابخونه ای شدیم که روزهای تعطیل هم بازه! البته هنوز کتابخونه شبانه روزی نداریم! یکی به نفع آلمان!!
پ. ن. ۱ این یعنی دیگه از خونه نشینی های آخر هفته خبری نیست!
پ. ن، من یک ماهه که رو دور تندم. تصمیم گرفتم دوباره شبانه روزی برم کتابخونه!
مینا ۱۸۹
پس از قرنی تلفن زدن و قرار گذاشتن، آقای تکنیسین تشریف آوردن که یکی از این الارم های آتش سوزی نصب کنن. وقتشون به من نمی خورد و به همین دلیل دوستی لطف کرد و رفت خونه من که آقاهه پشت در نمونه!! بعد اقاهه اومده و از این همه جا رسما الارم رو بالا سر مینا نصب کرده. دلیلش البته اینه که مینا بغل رادیاتوره معمولا! از دوست مربوط اجازه گرفته که قفس مینا رو جا به جا کنه ، مینا چنان بهش برخورده که تمام مدتی که آقاهه به انتصاب! مشغول بوده، سرش جیغ کشیده!! دوست مربوطه گزارش داد که به محض اینکه اقاهه خارج شد. مینا چنان آروم گرفت که انگار نه انگار تا دو دقیقه پیش داشته گوش فلک رو از رده خارج می کرده!!!
Hammerity!
قضیه از داکتر هوریبل شروع شد و اون جمله معروف کپتن همر که
Hammer in my penis!
بعد تور اومد رو پرده با اون چکش عظیم و ما رسما هروقت بحث چکش تور پیش اومد، مسخره بازی درآوردیم و خندیدیم. بعد تو اروپاپارک تو هلوین، یک دسته خون آشام جیگر اسکیت رو یخ بازی کن!!! یک چکش دو برابر مال تور رو وسط رقص هاشون رو صحنه آوردن و ما رسما از خنده غش کردیم. خلاصه که چکش در ناخودآگاه جمعی ما عنصر ماندگاری شد. حتی پسرها هم وارد قضیه شدن و مسخره بازی ها و شوخی ها از دنیای دخترونه ما خارج شد!
جمعه داشتیم پرده دوم هملت رو می خوندیم اونجا که بازیگرها وارد می شن و یک پرده اجرا می کنن و چشم تون روز بد نبینه! رسیدیم به چکش سایکلون ها و من گفتم آخی جای اوا خالی! اگر بود چقدر سر این چکشه می خندید و ....... آخر زمان اتفاق افتاد!!! پرل مخالفتش رو با همرنمایی ما ها اعلام کرد و گفت خیلی ذهنتون همری شده!! فقط مشکلی که پیش اومد این بود که هر جمله ای می گفت با زمینه قبلی ما انقدر همرناک و دو پهلو می شد که کلاس بیشتر غش می کرد. مثلا من گفتم اصولا چکش اسلحه خنگولانه ای برای یک خداست و بین چکش تور و سپر کپتن امریکا، نمی شه تصمیم گرفت کدوم احمقانه تره؟ و پرل در کمال معصومیت گفت
I like his hammer!
انفجار!!
It IS special! It's huge!
انفجار!!
I didn't mean it that way!
انفجار!!
Oh God!
انفجار!! در این لحظه استفنی به کمک پرل اومد و خیلی همدلانه گفت به نظر من هم احمقانه نیست!
I have a hammer!
انفجار!!
من اعلام کردیم بسه! اصلا از این به بعد چکش در این کلاس ممنوعه!! پرل که تسلیم شده بود، خیلی جدی به مارتین گفت! چکش اینجا ممنوعه! برو بیرون! انفجار!
سبستین از اون ور گفت راست می که! برو بیرون و همه کلاس برگشت سمت سبستین که خودت چی؟ و اینگونه ما عقده حقارت چکشی
Inferior Hammer Complex, aka, IHC
رو کشف کردیم!! و شانس آوردیم زنگ خورد وگرنه نمی دونم به کجا می رسیدیم!! عصر تو سینما تیمو که تو یه کلاس دیگه است، از من پرسید حالا دیگه بحث های همری می کنین تو کلاس!!!
Subscribe to:
Posts (Atom)