در ماراتن همه هله هوله های تو ماشین فروش هله هوله رو امتحان کردن، متوجه شدیم که ردیف اول شماره های زوج رو نداره و ردیف دوم شماره های فرد رو و بقیه ردیف ها همون اند که باید باشند!! من پرسیدم
Where is sixteen?
دوستم نگاه کرد و با تعجب پرسید
No really! Where is sixteen?
و حواسش پرت شد، به جای ۱۷ تو دستگاه زد ۱۶ و من یاد تولد ۱۶ سالگی شاگرد جان و شلوغی که من یه طرف قضیه بودم توش (یادم باشه بنویسمش!! روزنامه مدرسه عکسش رو انداخت!!) افتادم و بعد یک دفعه دیدیم داریم با هم می خونیم
این دوست من ۶ سال اینجا دانشجو بوده ولی هیچوقت تو کارت دانشجویی اش پول نریخته بود. بار اول هفت هشت ده تا شاخ درآورد وقتی من گفتم که با ماشین کپی های اینجا می شه فکس و اسکن هم کرد. امروز گفت پول خرد ندارم، کارتت رو بده برم قهوه بگیرم! بعد با عزمی راسخ گفت اصلا چرا کارت تو؟ یادم بده چه جوری تو کارتم پول بریزم!!خلاصه رفت کارتش رو معتبر کنه و قیافه اش مثل این بچه هایی بود که پول رو از دست مامانشون می گیرن، می دن دست آقای بستنی فروش و کلی احساس غرور می کنن!! هی بالا پایین پرید و گفت چقدر هیجان انگیزه!! بعد از ذوقش کارت رو تو ماشین قهوه جا گذاشت!!! اما بامزه اش این بود که امروز ۵ دقیقه یک بار دم ماشین بود!! یعنی امروز ما به اندازه ۱۰ نفر قهوه و هله هوله از این ماشینه خریدیم!!!
امروز هر دومون با ذوق منتظر ساعت ۵ بودیم. مثل اونوقت ها که با زنگ مدرسه و فرار از اون دنیای خاکستری غمناک، زندگی تازه شروع می شد. اون روزهایی که هنوز سینما آزادی همون سینمای خاطره انگیزی بود که خیلی هامون توش اولین فیلم مون رو تو سینما دیده بودیم و به یک مجتمع سینمایی بی سر و ته تبدیل نشده بود!! می شد معلم های عجیب با عقاید غریب رو تحمل کرد و بعد به سمت سینما دوید! هنوز فیلم های درست و حسابی پیدا می شد و آدم هایی که فکرشون کار می کرد، با چنگ و دندون سعی می کردن بمونن!! امروز یاد اون روزا بودم وقتی ساعت ۵ وقتی از کتابخونه اومدیم بیرون، بعد از دستکم ۶ ساعت کار با ذوق دویدیم سمت سینما!! من ذوق این رو داشتم که یک شوریده دیگه با هام هست و تو انقدر من تو این مدت، موسیقی این فیلم رو گوش دادم و حرفش رو زدم کنجکاو شده بودی که ببینیش!!! دویدیم، تو ترم از مقاله های امروز گفتیم و همه چیز رو دست انداختیم و خانوم بیگل فروش انقدر معطلمون کرد که داشتیم دیر می رسیدیم و تازه وقتی رسیدیم، دیدیم برنامه سایت به روز نبوده و باید بریم سینمای بعدی و بالاخره رسیدیم و پریدیم تو و مثل همیشه شلوغ کردیم و سر و صدا راه انداختیم تا فیلم شروع شد و به شوخی های ادبی فیلم خندیدیم و کمی گذشت و ..... یک دفعه و بی مقدمه، برگشتی طرفم و گفتی
By the way, this is the most beautiful film I've ever watched!
وقتی اومدیم بیرون، بارون می اومد. امروز دوباره دبیرستانی بودیم.
پ. ن. ۱ من همیشه دبیرستانی ام. اما این روزا دوستانی که مثل من موندن، کم شدن!!خیلی کم شدن!!
پ. ن. ۲ تنها دلدادگان زنده مانده اند بار دوم زیباتر بود!!
پ. ن. ۳ متوجه شدم که این اواخر حداقل ۳ تا فیلم خوب دیدم و باز هم غر زدم کلی!! همه غرهام رو
همه فایل ها باز می شه!!!پیجز هیچ اشکالی نداره!!! نرم افزار توسط اپل چک می شه و پیغام میاد، موردی نداره و البته تنها فایلی که به زبونِ زبون نفهمانه کامپیوتری برگشته، فصل اول منه!!!
پ. ن. ۱ و خدا آی کلَود رو آفرید!! نه تنها فایل رو حفظ کرده بود که یک کپی پی. دی. اف. و پیجز هم به من داد!! امیدوارم تو بهشت حوصله ات سر نرفته باشه، آقای جابز عزیز!!! الان تو ذهن من حلقه نورانی دور سر جابز یه توان دو کنارش داره!!
پ. ن. ۲ من در مواردی که حالم بد شه یا وحشت کنم به شدت خون آشامی می شم و معمولا اطرافیان رو به شدت می ترسونم!!! امروز هم یک لحظه فکر کردم ۱۵ صفحه رو از دست دادم و از یه ور همین چند وقت پیش ۶۰ صفحه ام به لقا الله پیوست و با دل بریان به روی خودم نیوردم و استاد جون و لشگری از دوستان که آب و روغن قاطی کرده بودن که لعنتی! کی یاد می گیری بک آپ بگیری؟ رو هم دلداری دادم که اصلا این ۶۰ صفحه بد نوشته شده بود!!! و همه می خواستن ریز ریزم کنن و هر اپسیلن رو بگذارن سر یک کوه!!! از اون ور، واقعا وقت بازیافت و دوباره نویسی نیست و من این بار هم نونصد تا بک آپ نگرفته بودم!!! خلاصه وحشت در حد روز صد هزار سال!!!(شهر قصه ای نیستین؟ واقعا؟) جوری که پولین از اون ور میز پرید اومد به قول خودش به من سی. پی. آر. بده چون مطمئن بود این درجه سفید شدن باید یه ربطی به ایستادن قلب و توقف مطلق گردش خون داشته باشه!!! (هفته پیش هم تو مدرسه اینجوری شد و ملت هی به من گفتن تو چرا این شکلی سفید شدی؟) بعد که مطمئن شد من فایل رو پیدا کردم و سکته نمی کنم، خیلی جدی مدل فیبی به آسمون دو تا شصتش رو نشون داد و گفت
این پست سه هزارم این وبلاگ هست!!! (یعنی من پایان نامه ام رو نوشته بودم تا حالا تموم شده بود!!!) باعث می شه آدم به فکر این بیفته که این وبلاگ چند پست خواهد داشت؟ کی و چرا تعطیل خواهد شد؟ ایا همیشه
awesome
خواهد ماند؟ از کجاهای دنیا آپ خواهد شد؟ و خیلی سوال های جهان بینانه دیگر که مطمئنم حتی با هزار پست دیگر هم جوابی براشون نخواهم داشت!!! فعلا شاد باش به پریای خط خطی برای سه هزارمین پستش!!!
خرافاتی شدم حسابی!!! دمای هوا انگار با حضور تازه وارد ارتباط مستقیم داره!!! تازه وار سرماییه!!!خیلی!!! بعد هروقت تو شهره، دما می ره زیر صفر!!!هر وقت می ره سفر، آفتاب می درخشد و بلبلان می چهچهند!!! حتی تو چله زمستون!!! امروز هوا ابری شد!!! یه نشونه جدی که تازه وارد از بلژیک برگشته!!!
سال هاست عادت دارم که پدر مادر ها، استادها و حتی خود بچه ها من رو کم سن و سال تر از اونی که هستم تخمین بزنن و داخل آدم حساب نیارن!! ولی حرصم در اومد وقتی مامان روکو به من یه یک تگ ۸ متری رو سینه ام نشون میده معلمم، برکشت گفت
I'd like to talk to a REAL teacher!!!
عصرش داشتم با حرص ماجرا رو برا پولین تعریف می کردم گفتم
I don't look fifty!!!! But do I look sixteen?
به جای اینکه منو دلداری بده برگشته می گه
Your eyes still sparkle!!!
پ. ن. ۱ از قسمت شایعه فرندز هست. همون که برد پیت توشه!!!
Ross: She didn't look fifty!!!
Chandler: Did she look sixteen?
پ. ن. ۲ روکو از عشق های من تو دبستانه! یه ایتالیایی موقرمز سوپر باهوش که معنای چیزی به نام صبر رو نمی فهمه!!! تازگی ها وقتی راس سرش شلوغه اصلا معطل نمی کنه!!! منو می کشه می بره که مثلا وزن شعرش رو چک کنم!!! قبلا با آستین!! این اواخر متوجه شدم اگر سرم به بچه دیگه ای گرم باشه و جوابش رو ندم، یواشکی دستش رو تو دستم می لغرونه و می کشتم سمت میزش!!! منتظرم راس متوجه بشه شاگرد منظم مبادی آدابش رو ننر کردم و بندازتم بیرون از کلاسش!!!
Director Jim Jarmusch Starring Tom Hiddleston Tilda Swinton John Hurt 123 min. USA. 2014
یک عاشقانه پر از موسیقی پر از ادبیات!!! تا اواسط فیلم شک داشتم که برای آیا کار درستی کردم بچه ها رو کشوندم سینما؟ به هر حال فیلم جارموش بی مووی خون آشامی نخواهد بود. اما آخر فیلم همه از شدت موسیقی و تصویر در حال خلسه بودن!!! به زور بردمشون بیرون!!! شب هم خیلی هاشون پیغام دادن که ساوند ترک فیلم رو پیدا کردن و دارن بی وقفه گوش می دن!! اصلا من الان در بالابردن فرهنگ سینمایی شاگردام نقش دارم چه جور!!!!
فیلم یک عاشقانه است. یک ارتباط محکم. انقدر که اگر ادم در دیترویت و ایو در تنجیر باشه (رسما یک دنیا بینشون بود!!) باز هم می تونن همدیگه رو حس کنن. خون اشام بودنشون شاید به خاطر این بود که قرار بود این دو تا تمام اعصار رو دیده باشن. یا شاید برای اینکه خون آشام ها مترادف شور و عشق و مرک اند، مفاهیمی که بدون هم معنایی ندارند.
بامزه تر از همه پاک بودنشون بود و اینکه ادم ها رو زامبی خطاب می کردند. سعی می کردند خونشون رو پاک نگه دارند و رسما می گفتن که ادم ها این روزا خون شون رو به افتضاح کشیدن!! شوخی اینکه خون ادم ها، خون آشام ها رو بیمار کنه، شوخی غمگینیه!!
یکی دیگه از تمرکزهای فیلم رو ادبیات و موسیقی بود. ایده اینکه مارلو هنوز زنده است. خون آشامه ولی هنوز زنده است محشره. اصلا مگه همه شخصیت های ادبی خون آشام نیستن؟ پس چه جوری ماندگاری شون رو توجیه می کنیم؟ عاشق این بودم که ادم، کیتس و تنیسن و مری ولفستین کرفت رو دیده بود!!
این که ادم انقدر از ادمیت ناامید بشه که بخواد خودکشی کنه به شدت رمانتیکه!!! حتی بیشتر از رمانتیک ها!!
فیلمی نیست که بشه راحت درباره اش نوشت. خیلی حسیه و دیدنش تجربه خاصیه. من فقط می نویسم که کارگردانی، بازیگری و موسیقی اش محشره. ببینیدش. این هم مثل همه فیلم های جارموش به دیدنش می ارزه!! و تازه بیش از یک بار!! حتی گوگولی های طرفدار تام هیدلستن من هم آخرش عاشق فیلم شدن!!!
این هم بخشی از موسیقی فیلم ولی تا ندیدینش گوش ندید!!
حواشی
من دم سینما وایستاده بودم که لشگری از خون آشام ها، دراکولاها و دزدان دریایی و یک دزد دریایی خون آشام!!! رسیدن!!! اون وقت هی به من میگن تو چرا تین ایجر ها رو به همسن های خودت ترجیح می دی؟
قبل از فیلم خیلی محکم اعلام کردم اگر برا دیدن
a naked Tom Hiddleston
اومدین تو ردیف من نشینین!! بعد معلوم شد خانوم ها تیرز فیلم رو ندیده بودن و واکنش ها ای شکلی بود که
We are going to seea nakedTom Hiddleston???? Yeeeeeeeeaaaaaayyyyyyyyyy!!
و من دنبال دیوارم می کشتم که سرمو بکوبم توش!!!
این تیلدا سوینتن خیلی بامزه است. قیافه اش نه زنونه است، نه مردونه!! سنش هم که بالا نمی ره!!! بار اول که تو نقش جبرییل دیدمش فکر کردم چه چهره محشری انتخاب کردن!!! اینجا هم همین طور!! حوا باید همین مدل های اثیری باشه!! حداقل به دید ما ها!!! برای اطمینان سنش رو چک کردم و ۲۰ سال از هیدلستن بزرگتره!!! و اصلا به چشم نمیاد!!!
هیدلستن با موی مشکی با جرد لیتو مو نمی زنه!!! یعنی من دو سه بار اشتباه گرفتمشون!!! از اون ورتر! یک نفر منو متوجه کرد که تنها مومشکی هایی که تا حالا دیده من بگم جذاب اند، این رفیقمون و بندیکت کامبربچ اند و هر دو در اصل به شکل حال به هم زنی بلوند انگلیسی اند!! ایشون این مثال رو برای رسوندن اینکه اصولا من با طبیعت مشکل دارم به کار بردند!!!
تو جلسه پرسش و پاسخ، یک منتقد وطنی با یه انگلیسی درب و داغون از جارموش پرسید ایا اسم کافه فیلم اشاره ای به هزار و یک شب داره؟ تازه هزار و یک شب رو اول گفت لیله و لیله با یه لهجه داغون عربی!!! جارموش هم خیلی مودب گفت نه!!! این اصلا اسم کافهه بوده!!! یعنی می خواستم سرمو بکوبم به دیوار!!! یاد ست مایرز افتادم که می گفت یونان کی می خواد شبیه یه کشور رفتار کنه و قرض هاشو بده؟ فکر می کنه تا ابد به خاطر اینکه تمدن رو به وجود آورده همه زیردستشن و هیچ حرکتی لازم نیست بکنه؟
خلاصه که طرفداران جارموش و مرد مرده و گوست داگ!!! طرفداران تام هیدلستن!!! ادبیاتی ها!!! موسیقی دوست ها!! این فیلم برای شماست!!! ببینینش!!!
لنگه جوراب پر نداره که پرواز کنه و وسط سینک ظرفشویی عملیات انتحاری انجام بده!!! اما مینا پر داره و می تونه هر لنگه جورابی رو به عملیات کامیکازی وار وادار کنه !!! و با وجود اینکه لنگه جورابش تمیز بود
من الان شرمنده ام کلی!!! از شیکی که بچه ها از نمایشش دوش گرفتن هیدلستن رو یادشون مونده و از پدر مادرهای از من متشکرشون!!! که وای بچه مون شکسپیر بین شده و نمی دونن نه تنها من در کمال موذیگری از هیدلستن برای کشیدن بچه ها به سینما استفاده کردم که خود بچه ها هم فقط زوم کردن روی همون بخش هایی که نباید زوم می کردن!!! از اون ور، خب چطور پس باید بچه رو شکسپیر بین کرد؟ اصلا خود شکسپیر هم بازیگر بوده و لابد هر دفعه نسوان رو صحنه همین طور قربونش می رفتن!!! من الان مثل پونتس پیلات دست هام رو می شویم!!!
از فردا دوباره کلاس رانندگی خواهیم رفت!!! خدا این شاهکارهای مسوول رو از آدم نگیره که ایده های نبوغ آمیزشون باعث می شه، آدم دوبار دو بار گواهینامه بگیره!!! حالا لابد من اگر یه روز برگردم باید برا بار سوم برم امتحان بدم چون اونا اینا رو قبول ندارن!!!
پ. ن. خانومه پس از توضیح من که ما ایرونی ها ۱۰ سال یک بار (خب بابا!!! می دونم!! مال من از اون ۱۰ ساله ها بود!!!) گواهینامه مون باطل می شه یه جوری نگام کرد که انگار دارم قواعد
یک خانومه!!!!! از من خواسته متن کارت عروسی اش رو بنویسم!!! از من!!! یعنی تنها کسی که نمی دونه من با ازدواج مخالفم، به نقشش در سلامتی روان (و سلامتی روان طرفداران اتحاد مزدوج!!!) تردید دارم، اصلا عشق رو فراتر از یک فرآیند شیمیایی به حساب نمی آرم (یک بحث جانانه چند وقت پیش با بچه های دیپلم داشتیم که شاخ درآورده بودن از باورهای من و خیلی مصرانه می گفتن مگه می شه آدم ادبیاتی باشه و عشق رو قبول نداشته باشه!!! حالا بیا ثابت کن ادبیات حتی بخش عشقولانه اش درباره رنج هست نه
ice-creams and Teddy bears!!!!!!!)
خواجه حافظ هست که چند وقته اینترنتشون قطعه، از اخبار مطلع نمی شن!!!!! احساس یک
atheist
رو دارم که ناچار شده وجود خدا رو اثبات کنه !!!!
پ. ن. به نظرتون این چطوره؟
We are stupid enough to get married! Are you stupid enough to join us in the stupid ceremony?
Joss Whedon Starring Amy Acker Alexis Denisof 109 min. USA 2012
یعنی من ۲ سال با نفس اماره ام مبارزه کردم که فیلم رو آن لاین نبینم تا بیاد رو پرده!!! جهاد با نفس در این حد و آی می ارزید!!! اگر ویدنی باشید به حضور شکسپیر تو کارهای ویدن عادت دارید. از سریال های علمی تخیلی تا درام ها تا خون آشام ها، شکسپیر همیشه هست!!!
باز اگر ویدنی باشین می دونین که ویدن یکشنبه ها تو خونه اش جلسه شکسپیرخوانی داره و معمولا یکشنبه ها رو با بازیگرهایی که کار می کنه، برا تفریح نمایش های شکسپیری اجرا می کنند!!! این فیلم محصول سال ها شکسپیر خوانی هست!! فیلمی که در ۱۲ روز و در خونه خود کارگردان ساخته شده و انقدر تر و تازه است که انگار این آدم ها فقط زندگی شون رو می کردن و یکی با دوربین دنبالشون می رفته!!! و اینجا یک تشکر از همسر و تهیه کننده ویدن که به شوهرش پیشنهاد داده به جای اینکه بیستمین سالگرد ازدواجشون رو سفر برن و جشن بگیرن، دوستای بازیگرشون رو دعوت کنن و فیلمی رو که مدت هاست ویدن می خواد بسازه، تو خونه خودشون بسازن!!! حاصل شگفت آوره!!!
من انقدر به ویدن ایمان دارم که منتظر یه شاهکار بودم ولی همراهان غیر ویدنی مبهوت شدن!!! برای اولین بار جمله های سخت شکسپیری به روانی جاری می شه و بدون لهجه تصنعی یا اداهای تاتری، هیاهوی بسیار برای هیچ جان می گیره!!! با وجود اینکه فضا و زمان مدرن شده است، هیچ جایی از نمایش تغییر نکرده!!! تحلیل نمایش عالیه! بازیگری محشره!!! طنز موقعیت حرف نداره!!
ایمی ایکر یکی از بهترین بئاتریس هایی هست که دیدم و الکسیس دنیسوف در نقش بندیکت کم نمیاره!!! و البته برای طرفداران ویدن بسیار خاطره انگیزه که فرد و وزلی در کنار هم قرار گرفتن و سرانجام در یک فیلم دیگه به هم می رسن!!(همکار نابغه بافی باز من که بار دوم فیلم رو باهاش دیدم، با حسرت می گفت کاش ویدن به اسپایک و بافی هم چنین شانسی در یک فیلم دیگه می داد!!! آه حسرت!!!) نیتن فیلین در یک نقش کوتاه محشره!!!
یکی از بهترین داگبری های ممکنه و وقتی تام لنک اومد رو پرده، تمام ردیف شامل من و شاگردام داد زدیم اندرووووووو!!!!!!!! این اتفاق بار دوم به همراهی همکار نابغه هم افتاد!!!!
فیلم به شدت سینمایی هست!! با وجود اینکه دوربین روی دست هست، هیچ از ناشیگری های که مختص سینمای ماست و آدم نمی دونه زمان فیلمبرداری زلزله اومده یا فیلمبردار پارکینسن داشته!!! خبری نیست!!! سیاه و سفید بودن فیلم به شدت تغزلی اش کرده و اینکه بیشتر بازی ها در حقیقت بداهه پردازی هست فیلم رو به شدت زنده و سرحال به تصویر می کشه!!
اگر فیلم رو هنوز ندیدید، تردید نکنید!!! یک شاهکار سینمایی از یکی از بامزه ترین نمایش های نابغه انگلیسی و از حالا معلومه که در حافظه سینما ماندگار خواهد بود!!!
ممنون خانم کی کول!!! هدیه سالگرد عروسی شما، از محبوب ترین فیلم های زندگی ما ویدنی ها خواهد بود!!!
حواشی
این بار من و شاگردام پیش هم نشسته بودیم و تا حد انفجار شلوغ کردیم. بعد آخر فیلم من برگشتم عقب و دیدم همه دانشگاه!!!! نشسته اند پشت سرمون!!!
استاد شکسپیری اصیل یکی از سخنرانان آخر جلسه بود و این شاگردای من آی سوال پرسیدن!!! یعنی کلی افتخار کردم به بچه هام!!!
هیاهوی بسیار برای هیچ اولین فیلم شکسپیری این چند وقت بود!!! بعد به ترتیب کوریلینس اومد و تو کلاس هم که یا غزل داریم تا شاه لیر و طوفان!!! امسال سال ویلی هست و از همه بهتر که بالاخره این گوگولی ها دارن با آقای شاعر کنار میان!!! دیدن نمایش همیشه معجزه می کنه!!! مثل همیشه اعلام می دارم شکسپیر رو باید دید، نفس کشید و تجربه کرد!!! خوندن خالی جواب نمی ده!!
و البته هنوز میشه از ساختن فیلم لذت برد و این لذت رو به شدت!!! به تماشاگر منتقل کرد!!!! ممنونیم جاس ویدن عزیز!!! کارهای تو همیشه آدم رو به آینده سینما امیدوار می کنه!!!
ما شاهد یک اتفاق تاریخی بودیم!!! یکی از بهترین اجراهای نمایش به صورت زنده در سینماهای اروپا پخش شد!!! انقدر همه هیجان زده بودیم و انقدر لذت بردیم که اصلا نمی تونم توصیف کنم!! هرچند هیچ چیز نمایش زنده بدون قاب نمی شه، اما این دست کمی نداشت!! برای دومین بار نصف شهر رو با خودم بردم!! فکر کنم بعد از باغ شکرپاره که بار دومی که می دیدمش ۳۲ تا تماشاگر همراه خودم برده بودم و این اولین بار بود که این همه آدم رو به بهانه شکسپیر یا تام هیدلستن با خودم کشوندم سینما!! ۶ تا شاگرد، ۴ تا دوست، یک مادر دوست، یک مادر شاگرد، سه تا همکار و دو تا استاد!!! (خب این سینماهه نصف تاتر شهر هم نیست ها!!!) خلاصه که اگر این تاتر تو شهرتون پخش می شه، درنگ نکنید. این هم چند تا ویدیو از نمایش
و حواشی .....
آقا! ما تو یک ردیف ننشستیم و بچه ها ۲ ردیف جلوی من بودن!!! هر وقت یک اتفاق مهم افتاد و حتی تو تبلیغ های اول که فرنکستین رو با بازی بندیکت کامبربچ نشون دادن، این ها برگشتن عقب و
cheeerrrrrr!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
یعنی الان همه ما رو تو این سینما می شناسن!!!
استاد شکسپیری اصیل پس از نمایش در اقدامی ناباورانه، اعلام داشت محشر بود!!!! یعنی من دو تا شاخ رو سرم سبز شد مثل لوکی!!!!
حسادت زنانه و پروژسترون کلا غوغا می کرد (اگر می شه نوشت تستسترون غوغا می کرد، عکسش هم صدق می کنه!!!) از شاگردان ۱۴ ساله تا ما تا مامان دوست جان!!! یکی از بامزه ترین نمودها در نفرت همگانی از زن کوریلینس بود که خداییش هیچ کاری نداشت جز اینکه گوشه صحنه آبغوره بگیره و بعد بیاد شوهرش رو ماچ کنه!!!انقدر این قضیه رو نرو همه مون بود که در نیمه دوم سر هم ماچی، نیم ساعت خندیدیم!!! مخصوصا که خانوم کارگردان کلی قربون صدقه بازیگرش رفت و توانایی هاش رو ستود. بعد ایشون رسما ۴ تا جمله هم نداشت!!! و به قول دوست دست چپ هر بلوندی از پس این نقش برمیومد، اینا برا ماچ کردن تام هیدلستن، بازیگر از دانمارک وارد کردن؟ و دیگه متلک پشت متلک نثار خانومه شد به این ترتیب
That's the perfect role!! You work with one of the most acclaimed directors and actors and get money to kiss Tom Hiddleston every 5 minutes! Hell, I would pay to get that job!!
Honey, you are wounded! Let me kiss it and make it better!
They publicly shamed him, you stupid woman! As magical as your lips may be, they cannot make him reconsider!!!!
و ......
و از اون ور، یک بازیگر قدرتمند محشر در نقش مادر کوریلینس که حرف نداشت!!! مرسی عقده ادیپ!!! این قسمت کلی ما از دست تام هیدلسن خندیدیم که یه جوری بازی کرده این نقش رو که یک ثانیه داره یکی رو می کشه و تا مامانش رو می بینه تبدیل می شه به
pretty kitty!
هرچی از بازی تام هیدلستن بگم، کافی نخواهد بود!!! این بشر بار دیگر بی نظیر بودنش رو ثابت کرد!! اصولا فرق بازیگری آمریکایی و انگلیسی اینجا خودش رو نشون می ده، بازیگرهای انگلیسی به شدت باسوادن!! از ما ادبیاتی ها به نمایش ها و تاریخ ادبیات انگلیس احاطه بیشتری دارن و تا ۸ تا زبون و شمشیر بازی و آکروبات و اسب سواری و ژیمناستیک تو کارنامه شون نباشهو تو هیچ دانشگاهی پذیرش نمی گیرن و نتیجه شگفت آوره. تو آمریکا امکان وارد شدن به کار حرفه ای بدون گذروندن این مراحل هست و خب بازیگری سطح های مختلفی پیدا می کنه!!!
فقط همین رو داشته باشین که نمایش زیرنویس می شد و ساعت دوم، دوست من خیلی شیفته وار برگشته می گه این تا حالا یک کلمه رو هم جا به جا نکرده لعنتی!!! می دونی این نمایش چقدر زبونش سخته؟
مارک گتیس مننییس بود و من ذوق زده بودم که یعنی امکانش هست از هیدلستن تو شرلاک استفاده کنن به زودی؟
صحنه دوش گرفتن تام هیدلستن دیگه پروژسترون سالن رو به حد جوش رسوند!!! یعنی بچه ها که غش و ضعف کردن و من فرداش در مدرسه نونصد تا سوال جواب دادم که گوینده با تاسف آشکاری می پرسید اینا راست می گن که تام هیدلستن رو صحنه دوش می گیره؟ و جواب...... این سوالی نیست که آدم از معلمش می پرسه!!!....... ولی
Hell! Yeah! Eat your heart out!!!!!
اوا رسما اعلام کرد که انقدر آدرنالین تو رگ هاش تک چرخ می زنه که شب خوابش نخواهد برد (همه مون همین طور بودیم!!) و البته ساعت ۱ به من ای میل زد که قول دادی ویدیوی لوکی در کامیک کان رو بفرستی!!! زود باش!!
طراحی صحنه این تاتر هم چیزی کم از بازیگری اش نداشت!!! یعنی بهترین استفاده از فضا و اشیا در عین درنظر گرفتن راحتی بازیگران و رسوندن مطلب بدون حواشی
و جمله محشر شب متعلق به شکسپیر نبود!!! به دوست من تعلق داشت که در جواب من که تب داشتم و داشتم می پختم و غر می زدم چقدر گرمه، بدون اینکه چشم از پرده برداره که روش رفیقمون با یک لباس توری داشتن با رومی ها برای گرفتن رای هاشون بحث می کردن!!( مفهوم عریانی در برابر ملت و اینا!!! اما انصافا ما تا ما خلق الله رو می تونستیم ببینیم !!! یک نکته مثبت-منفی دیگه انگلیسی که با برهنگی هیچچچچچچ مشکلی ندارن!!!) برگشته می گه
You have every right to be! That's pretty hot!!!!!
و البته شب با اعلام خیلی مسوولانه خانوم معلم به پایان رسید که اگر می خواید که تام هیدلستن خون آشام تو فیلم جیم جارموش رو ببینید، من جمعه دارم می رم سینما و ملت جیییییییغغغغغغغغغغغغغغ!
اگه بچه ها می دونستن که ما ۸ برابر اونا منتظر تعطیلاتیم!!! حتی اگه شب قبلش تا ۹ شب رو با بچه ها گذرونده باشیم!!! حتی اگر براشون تکلیف و امتحان (رسما برا خودمون!!!) تعیین کرده باشیم!!! و هورررررررراااااا! من از فردا مثل یک دانشجوی آدم در کتابخانه خواهم بود!!! پایان نامه خواهم نوشت!!! فصل تمام خواهم کرد!!! و البته کمی غر خواهم زد که تیم دوی مدرسه به من چه!!! هرچند حداقل برای تمرین مجبورم برم بدوم و چی بهتر از این!!! خلاصه!!!هوووووراااااا! سلام تعطیلات عزیز!!!
یکی از ضایع ترین اشتباهات لپی یکی از پسرای دبیرستان
Can I have you at 17:42?
Of course you can't! But you can make an appointment at 17:42!
پ. ن. ۱ چند وقتی هست که ما ایشون رو کم زیارت می کنیم سر ماجرای بالا
پ. ن. ۲ و البته از این به بعد حواسمون هست که به جای ضایع کردن بچه، بعدا بهش شاهکارهاش رو گوشزد کنیم!! اما انصافا قبل از هر واکنشی از جانب من، دوستش منفجر شده بود!!!!
Director Stephen Friars Starring Judi Dench Steve Coogan 98 min. 2013. UK
یک فیلم ساده سرراست محشر محشر محشر!! بار اول که جودی دنچ و استیو گوکن رو رو پوستر دیدم فکر کردم واقعا؟ دراماتیست و کمدین؟ فیلم دقیقا همینه!! یه تراژدی واقعی تلخ با چاشنی کمدی!! همه چیز واقعی هست. اگر رو یوتیوب بگردین، مصاحبه های فیلومینای واقعی رو می بینین و از اون هم به اندازه تصویری که جودی دنچ ازش ساخته خوشتون میاد!!!
چیزی که فیلم رو محشر کرده (به جز بازی ها و فیلمنامه محشر!!) تعادل و جانب داری نکردنه!! یه کاتولیک دو آتیشه و یک بی دین سرسخت در کنار هم این سفر رو طی می کنن و بدون اینکه به هم بی احترامی کنن، داستان رو از دیدگاه های خودشون به ما نشون می دن. از دید مارتین، کلیسا با تعریف سیاه و سفیدش از گناه نامردمی رو در حق فیلومینا تموم می کنه و فیلومینا با اینکه می خواد حقیقت رو بدونه، مصرانه ایمانش رو حفظ می کنه!!!
فیلم زیباست و کمدی فیلم، تلخی اینکه کلیسای کاتولیک ایرلند، بچه های دخترهای نوجوونی که براش کار می کردن رو به جرم گناه مادرشون به خانواده های آمریکایی می فروخته و طبق قانون هیچ وقت هیچ ردی از طرف مقابل نمی داده رو کم می کنه!!
من بارها مبهوت قدرت جودی دنچ شدم! ولی این بار چیز دیگه ای بود!! دنچ همیشه شاهزاده و روشنفکر و ملکه و نویسنده و مغز متفکره!! یک زن قدرتمند که از ملکه الیزابت تا ام. رو تو کارنامه اش داره!! اینجا تا چند دقیقه برام سخت بود که در نقش یک زن ساده ایرلندی که رمان های بازاری می خونه و از شوخی های کلامی مارتین سر در نمیاره،
بپذیرمش!! اما قضیه همون ۲ دقیقه اول بود!! مثل مارتین، مجذوب این زن ساده و قدرت درونی اش شدم و یادم رفت که این جودی دنچه!!! همون امی. که می تونه با خونسردی جیمز باند رو بفرسته وسط خطر و وقتی طرف از میدون مین در شده و از دهن کوسه فرار کرده و زیر آتشبار دشمن رسیده به مقر فرماندهی بهش بگه چی باعث شد انقدر دیر بیای؟ فیلومینای جودی دنچ یکی از زنان ساده کامله!! کسی که زندگی رو همون طوری که هست می پذیره و در عین پیچیدگی، ساده است!! می تونه یک کاتولیک سرسخت باشه و گی بودن پسرش رو در یک چشم بهم زدن بپذیره!!
این چرخش های شخصیتی که شاید کس دیگه ای جز دنچ از پسشون برنمیومد، نه تنها ما که مارتین تحصیلکرده 'آکسبریج' رو هم با خودش می کشونه!!
از اون ور، استیو کوگن در اوجه!! برای کسی که کوگن رو با کمدی هاش می شناسه، این نقش آفرینی رویایی هست!! به شدت طنزش رو کنترل کرده که مبادا تاثیر کار محشر دنچ به هم بخوره! از اونجایی که نویسنده فیلمنامه هم بوده، به شدت تلاش کرده که قصه فیلومینا به سادگی و پیچیدگی خود فیلومینا پیش بره!! مارتین کوگن در بیشتر فیلم جای تماشاگر واکنش نشون می ده!! به اعتقادات فیلومینا می خنده، احساس برتری می کنه ولی سرانجام به شدت تحسینش می کنه!!!
سعی ام رو کردم که داستان رو لو ندم!! بی اغراق یکی از بهترین درام هایی هست که این اواخر دیدم!! هر کس هم فیلم رو دید، عاشقش شد!!! اگر هنوز دور و برتون رو پرده است، از دست ندینش!!
صحنه هایی که دوست دارم
اعتراف خاموش فیلومینا به داشتن پسری که اون روز ۵۰ ساله می شه!! چشم های دنچ رو باید ببینین!
همه گفتگوهای مارتین و فیلومینا!! مخصوصا وقتی داره درباره رمان های عشقی که خونده براش تعریف می کنه و واکنش مارتین که در ابتدا و انتهای فیلم کلی با هم فرق می کنه!!
صحنه ای که از مارتین می پرسه وقتی دیدیش چی گفتی و مارتین می گه سلام و فیلومینا با شیفتگی و حیرت تکرار می کنه سلام!
صحنه ای که مارتین می خواد راهبه ها رو پاره پاره کنه و فیلومینا جلوش رو می گیره و به راهبهه می گه من می بخشمت چون نمی خوام خشمگین بمونم!! و می ره بیرون!! مارتین مکث می کنه و با نفرت به راهبهه می گه خوش به حالت که با اون طرفی!! من نمی تونستم!!!
پ. ن. ۱ جودی دنچ و استیو کوگن تو همه جشنواره ها کاندید شدن و گاهی بردن!!! و من به شدت منتظرم اسکارم!!! امسال سال بانوی سینمای انگلستان هست!!!
پ. ن. ۲ شاید بهترین اتفاقی که بعد از فیلم افتاد، این بود که کلیسا کمی تا قسمتی به گناهش اعتراف کرد، فیلومینای واقعی حتی پاپ رو هم دید و داستان مادر ایرلندی که از دیدن پسرش محروم شد، راه رو برای هزاران مادر و فرزند دیگه باز کرد. دولت ایرلند داره در قوانین سختگیرانه فرزندخواندگی تجدید نظر می کنه و شاید انتونی های دیگری زنده به ایرلند برگردن!
پ. ن. ۳ این هم مارتین و فیلومینای واقعی
پ. ن. ۴ و همه گروه. بامزه اینکه همه تو مصاحبه های انفرادی گفتن نهایت تلاششون رو کردن که فیلومینایی که دیدن رو به تصویر بکشن و به شدت احساس مسوولیت می کردن. شاید همین باعث شده که این فیلم انقدر عالی از آب در بیاد!
Director Martin Scorsese Starring Leonardo DiCaprio Jonah Hill 180 min. 2013. USA
چیزی که آدم رو مبهوت می کنه داستان فیلم، تعداد ناسزاها و استریپرها نیست!! بلکه انرژی وحشتناک دی کاپریو و کارگردانی خارق العاده اسکورسزی (آقا ما تازه فهمیدیم اسم ایشون اینجوری تلفظ می شه! تازه اون آمریکایی هایی که یه رگ ایتالیایی دارن (مثل خود دی کاپریو!) می گن اسکورسسی!! ) هست!!!
حالا اعتراف می کنم که فیلم جز لیوناردو ها یا اسکورسزی های محبوبم نیست!! یعنی من می تونم ۱۰ بار دیگه
Mean Streets, Taxi Driver, The Departed و Good
Fellas
رو ببینم و قربون صدقه شون برم ولی این همین یک بار بس بود!! شاید به خاطر اینکه فیلم خیلی خیلی به واقعیت وفاداره و با وجود اینکه داستان رو با چاشنی کمدی به خورد تماشاگر می ده، خیلی تلخه!! حقیقتش اینه که تو زندگی واقعی هم آدم بدها به سزای اعمالشون نمی رسن و همیشه به واسطه پول یا روابطشون از گرفتاری در میان!! فیلم با موفقیت تمام این رو به تصویر می کشه!! لیوناردو که تهیه کننده فیلم هم هست، هفت سال برای ساختن فیلم صبر کرده و دلیل پافشاری اش خیلی بامزه است. تو مصاحبه هاش
می گفت که وقتی کتاب رو خونده، مبهوت صداقت این آدم شده و اینکه هیچ جا سعی نکرده خودش رو تبرئه کنه!! می گفت خیلی از صحنه ها بود که بهش تلفن می کردم و می پرسیدم آیا زیاده روی کردیم و اون می گفت نه!! ما بدتر از این بودیم!! خلاصه که این صداقت فیلم بیننده رو از پا در میاره!!
از اون ور، بازیگرها عالی اند!! لیوناردو که خودش بمب انرژی هست و از اونجایی که می دونسته ۸۳ درصد فیلم رو در
birthday suit اش
خواهد بود، زحمت کشیده و مقادیری خودش رو لاغر کرده و به روزهای جذابیتش نزدیک شده! (هر چند تو گلدن گلوب و گیلد باز هم چاق شده بود!!)
از اونجایی هم که این بشر کلا عشق نقش های عوضیه، با چنان دقتی عوضی بودن جردن رو به تصویر کشیده که نمی شه تحسینش نکرد!! اون صحنه اوردوز و خزیدنش روی زمین که دیگه اوج بازیگریه رسما!!!
جونا هیل هم پا به پای لیوناردو اومده!! یعنی کاملا ثابت کرده که تا حالا نقش درست حسابی به تورش نخورده بوده. اینجا هم مثل همیشه بازیگر مکمله، اما اصلا از لیوناردو کم نمیاره!! گاهی حتی جلو هم می زنه!!! تازه بالاخره لیوناردو یه دوست دیگه بعد از دوست مهدکودکش، توبی مگوایر پیدا کرد و تعداد دوست های مذکر لیوناردو به رقم غرورآفرین ۲!!! افزایش پیدا کرد!! (یعنی کلا جونا هیل رو عزت تپون کرد که شب مونولوگش تو
SNL
نه تنها حضور داشت که اون صحنه معروف تایتنیک رو باهاش اجرا کرد! اونم لیوناردویی که جلوش بگن تایتنیک کهیر می زنه!!!)؟
از اون ور، ژان دو ژقدن هم تو فیلم هست که انگلیسی بلد نبودنش کاملا نقطه قوت بازی اشه و تمام مدتی که رو پرده بود، من یه جالباسی تو دهنم گیر کرده بود!!
خلاصه که فیلم دیدنیه!! نمی دونم موندنی هم باشه یا نه!! ولی به یک بار دیدنش حتما می ارزه!!!
پ. ن. ۱ توصیه ایمنی هم اینکه به شدت گرافیکی هست!! با چهارتا بچه چهارده ساله نرید فیلم رو ببینید!!!گاهی می خواید سرتون رو بکوبین به دیوار!!!
پ. ن. ۲ همه چیز یه ور!! این لیوناردو واقعا با مامانش فیلم رو دیده بود؟ یعنی مرسی فروید!!!!
تولد یه رفیقمون هست! ایشون عمری از ما بزرگ ترن! اما خب دوستیم!! سال هاست! (نه که بقیه دوست های من همه هم سن و سال خود من اند!! همون!!) بعد می خواستم بنویسم که درسته که پیر شدن مون دست خودمون نیست! اما خب می تونیم تصمیم بگیریم که بزرگ نشیم!! (تصمیمی که من ۲۰ سال پیش گرفتم و تا پای جان!!! هم بهش وفادارم!!) اما فکر کردم چند وقت ندیدمش، ممکنه حرف زدن من یادش رفته باشه و بهش بر بخوره!!! یه پیغام آبکی نوشتم!!! یعنی رسما خودم خودم رو سانسور کردم رفت!!! از دست این نقص های فهمی!!!
هیچ چیز بچه را انقدر نمی ترساند که یواشکی بهش بگویید مایکل! چقدر من مامانت رو دوست داشتم!!! اصلا می خوام هر دو هفته یک بار بهش زنگ بزنم، بیاد مدرسه ببینمش!!!! حتی اگر بچه ۲ متر و ۱۰ سانت باشد!!!
دارم با اوا سر و کله می زنم که تو داریا رو ببین، اگر خوشت نیومد، فیلم بعدی رو تو انتخاب کن که کترینا رد می شه و خیلی با شگفتی می گه وای!!! میس!! نمی شه شما رو از بچه ها تشخیص داد وقتی دارین با یه بچه حرف می زنین!!!!! اوا می گه من الان معذرت بخوام که بلندتر نیستم؟ میگم نه! منظورش به من بود! احتمالا من باید معلم وار تر باشم که نیستم!!!
پ. ن. نکته کنکوری: بچه به شکل نرمال از معلم بلندتره!!!
آقا یکی از بچه های ما احساس بامزگی کرده و تو کلاس به یکی دیگه سلام هیتلری داده!!! یعنی کن فیکون! قیامت!! محشر کبری!!! احتمالا وقتی اسرافیل در صور خود بدمد چنین وضعیتی پیش میاد!!! خیلی جدی پسره رو خواستن و ایشون در دفاعی ضایع، بیان داشتن که اولا هولوکاست خیلی وقت پیش بوده و دوم اینکه حالا بلایی سر من و شما نیومده دیگه!! کوتاه بیاین!!! انقدر مدیر و ناظم ها کفری بودن که بیا و ببین!! بهش گفتن ملیون ها نفر کشته شدن!! وحشیانه ترین اتفاقات تاریخ بشری رخ داد!!! نسلی از یهودی ها از بین رفت و تو می گی به ما چه؟ مدیر مدرسه در گفتگویی که من کلی باحاش حال کردم گفت همین یکشنبه برو تو خیابون و به ملت سلام هیتلری بده و ببین چقدر طول می کشه تا قبل از دخالت پلیس، ملت حالت رو جا بیارن!! خلاصه که آقای قلدر تنبیه شد اساسی و وقتی از دفتر مقامات بالا برگشت، بچه ها ریختن سرش! از مسیحی تا یهودی و مسلمون!! از آمریکایی تا آلمانی و محشر دوم بر پا شد!! یعنی فکر کنم تا زنده است یادش نره که جنایت علیه بشریت، فرموش شدنی نیست و اینکه من اصالتا ترکم و تو آفریقا بزرگ شدم، دلیل نمی شه که هر غلطی دلت خواست بکنی!!! حالا همه این ها یه ور، من اون وسط داشتم فکر می کردم وقتی اسمش با پررویی اعلام کرد که هولوکاست افسانه است اروپایی ها، مخصوصا آلمانی ها چه حالی داشتن!!!!
انقدر خسته ام که دلم می خواد ۳ روز فقط دراز بکشم و فیلم ببینم و کتاب بخوونم. حیف که این ورا نه از آلودگی هوا خبری هست، نه سران که از هواپیما پیاده شن، ملت تعطیل می شه، نه برف بیاد زندکی رو تعطیل می کنن!!