هملت رو تموم کردیم!! جمعه، روزی که خورشید گرفت! شاهزاده دانمارکی دوست داشتنی مون بدن بیجان افلیا رو دید، با لریتیس جنگید.، مرگ مادرش رو دید، از عموش انتقام گرفت، از هورشیو خواست که داستانش رو بگه و آخر به آرامش رسید!!! چقدر اون جمله آخر، بعد از هیاهوی داستان قشنگه
The rest is silence!
کتاب رو بستم و به بچه ها گفتم هروقت این نمایش رو می خونم، هملت آخرش می میره!!! همه خندیدیم و بعد سکوت کردیم!
The rest is silence!
پ. ن. چندوقت پیش داشتم فکر می کردم که من نمونه عالی اینم که چخوف رو نباید در ۱۲ سالگی خوند!! ۱۴ سالگی هم وقت شکسپیر خوندن نیست!! آدم تا مدت ها با آقای شاعر لج می افته!! تا سال ها بعد دوباره کتاب ها رو بخونه و بفهمه چقدر بچه بوده و چطور این شاهکارها به نظرش جالب نیومدن!! همکار نابغه هم می گفت اتلو رو تو دبیرستان خونده و فکر کرده چرنده و همین دو سال پیش که می خواسته به بچه ها درس بده، دوباره خوندتش و فکش به زمین اصابت کرده از معرکه گی نمایش!!! پریای خط خطی فتوی می ده که بچه ها رو وادار نکنین شکسپیر بخونند! کسی تا قبل از ۲۵ سالگی و شاید دیرتر نمی فهمه این نمایش ها رو!
No comments:
Post a Comment