خانوم محترم آموزگار می پرسه ابیگیل رو می شناسین؟ و ما احتمالا لودگی مون گل می کنه و صداهای ملت شنیده می شه که معلم زیست مون؟ نشسته رو کاناپه! ابببببیییییگگگگگگیییییللللل! خانوم محترم با ترس و لرز و احتمالا برای منحرف کردن ذهن منحرف ما از آنچه قرار در پی بیاد، می گه یه ابیگیل دیگه! داستان ابیگیلی رو شنیدین که باید برای رد شدن از رودخونه و رسیدن به معشوقش، تنش رو قربانی کنه؟ و داستان رو توضیح می ده که سندباد با اینکه می دونه ابیگل راه دیگری برای رسیدن به الکس نداره، خودش رو بهای رد شدن از رودخونه اعلام می کنه. بی درنگ صدای ابیگل از ته سالن شنیده می شه که
Is he hot?
و انفجار!! اصولا ما نمی تونیم بیشتر از ۵ دقیقه جدی بمونیم!! دردمون میاد!!
پ. ن. معلومه عنوان دزدی از کجاست دیگه؟
No comments:
Post a Comment