Tuesday, 12 August 2014

Genie! You are free!




فکر کردم از این شوخی بدجنسی هاست و تاریخ رو چک کردم که ببینم چه روزیه!! شوخی نبود و تاریخ هر روزی رو که نشون می داد، روز بدی بود!! دنیا امروز تیره تره! فکر کردم که این اواخر تو مصاحبه ها، همیشه وقتی چشم هاش رو نشون می دادن فکر می کردم چه چشم های غمگینی!!  و بعد وقتی ماسک های بیشمارش رو می زد، یادت می رفت که همین دو ثانیه پیش چه غمی تو چشم هاش بود و باهاش قهقهه می زدی!! رد پاش تو همه خاطره های خوب من از سینما هست!! از شاهکارش تو علاالدین و جنی که کم کم ۱۵۰ تا شخصیت مختلف رو تو اون یک ساعت و نیم بازی کرد تا انجمن شاعران مرده!!
 تا بیداری ها و عکس یک ساعته!!‌تا پیتر پنی که بزرگ شده بود و یادش رفته بود که پیتر پنه!!  تا پچ ادمز و صبح بخیر ویتنام!!  وقتی تو مدرسه خانم داوت فایر با بچه ها می دیدیم، فکر می کردم از فیلم زده خواهم شد بعد از ۵ بار دیدن و نشد! هر بار جادوی بازی ویلیامز غرقم کرد!! توانایی شگفت انگیزش برای تبدیل کمدی به تراژدی در زیر یک ثانیه و استادی اش در به تصویر کشیدن رنگین کمانی از شخصیت هایی که همشون به شدت انسان بودن!! همون خاصیتی که تو هالیوود کمیاب شده!!  
وقتی آخر فیلم، بعد از اینکه تو شوی تلویزیونی اش درباره طلاق صحبت کرده و به بچه ها اطمینان داده که گاهی پدر و مادر ها نمی تونن با هم بمونن، اما این به اون معنی نیست که بچه هاشون رو دیگه دوست ندارن، زن سابقش میاد تو استودیو و صداش می کنه، برمی گرده و زیر اون گریم غلیظ چنان احساسی تو چشماش هست که نمی تونی باهاش همدردی نکنی! هرچند تمام فیلم خندونده باشدت!!

  حرف از خودکشی هست. همیشه برای آدم هایی که وقت رفتنشون رو تعیین می کنن، احترام قایل بودم. باید خیلی آرامش داشته باشی که بدون هیچ حسرتی فکر کنی من تمام شدم و باید برم. همه ما دلمون برای رابین ویلیامز تنگ خواهد شد و بارها یادش خواهیم کرد وقتی فیلم هایی بیاد که فقط اون می تونست بازی کنه یا وقتی هر کدوم از بازی های محشرش رو ببینیم و از ته دل بخندیم. وقتی دلمون بخواد کودکی کنیم و یاد بزرگسالی بیفتم که همیشه کودک موند. وقتی دلمون بخواد تو یک استخر نودل شنا کنیم یا وقتی رو برف ها فرشته درست کنیم. رابین ویلیامز دیگری نخواهد اومد و با این حال نمی تونم به احترام این تصمیم آخرش سر خم نکنم!! رابین ویلیامز شایستگی این رو داره که وسط کلاس رو میز وایسی و داد بزنی 
Oh, Captain! My Captain!
و اون در حالیکه یکی از اون لبخند های قشنگش رو می زنه، سرش رو جوری تکون بده که یعنی به نتیجه کارش افتخار می کنه و با وقار کلاس رو ترک کنه!!
















پ. ن.  الان دیدم که مردم لوکیشن های خانم داوت فایر، میندی و مورک، نیمکت ویل هانتینگ خوب، ستاره رابین ویلیامز تو واک آو فیم و خونه خود ویلیامز و هر جایی که دستشون رسیده رو گل بارون کردن! ولی از همه قشنگ تر  تابلوی لفتر کامپنی هست که اعلام می کنه آسوده بخواب، رابین! خدا رو بخندون!!





No comments:

Post a Comment