مینا پشت تلفن با مادربزرگ صاحبش حرف می زنه!! اوشون از اون ور کلی قربون صدقه مرغک می ره و اظهار می کنه که چقدر دلش تنگ شده بوده و ایشون مادر جون! مادر جون! راه می اندازه خود شیرین!! انگار نه انگار که دلیل این که مرغک پیش منه اینه که اوشون از حرف زدن های بی وقفه ایشون عاصی بودند و فرمان فروش مرغک رو صادر کرده بودن و ایشون در هر فرصتی که پیش می اومد، حرف های اوشون رو به خودشون بر می گردوندند که کوفت! کوفت!! بله! زمان کاتالیروز غریبیه!!
No comments:
Post a Comment