تو کلاس که بهتون می گفتم موجودات، می خندیدین!! یادتونه؟ وقتی می گفتم گاهی مطمئن نیستم شما ها، ما ها انسان باشیم اگر این وقایع اطرافمون کار انسان هاست و همگی با هم تصمیم می گرفتیم که یه تیره ناشناخته بیگانگان باشیم. این هفته دخترک زرد و مشکی میاد این ورا. ۸ سال مدت زیادیه که آدم ها دوستاشون رو فراموش کنن! چه برسه به معلم دوره دبیرستانشون!! اما ما که آدم نبودیم، بودیم؟ ما یک تیره ناشناخته از بیگانگان بودیم! این هفته شاعر کوچولو ای میل زده و من مثل همیشه باید مدتی فکر کنم تا بتونم برای این دخترک جوابی بنویسم و بگم چقدر درک عمیقش و شاعرانه اش از مسایل دور و بر رو تحسین کردم. این دخترک همیشه باعث می شد که من واژه ها رو گم کنم تو نمایش هاش، تو نوشته هاش و توی نقاشی هاش. بیگانه ای است بی نظیر و غبطه برانگیز! استف دیروز ای میل زده با یک لیست دور و دراز از شاهکارهای سینما و خواسته من بهشون هرچی فکر می کنم باید تا قبل از ورود به مدرسه فیلم لندن ببینه اضافه کنم. زیرش اضافه کرده می بینی؟ تو همیشه من رو آموزش خواهی داد! حتی خارج از کلاس! منظورش اون هفته های آخره که من به شوخی همه ای میل هام رو با
Dear soon-to-be-former students
شروع می کردم و با
Soon-to-be-your-former teacher
به پایان می بردم و وقتی عکس هایی که ازشون داشتم رو به ویدیو تبدیل کردم، ای میلش با
My dear former students
شروع شد و استف همیشه غر می زد که میشه یادمون نندازی؟ چرا باید تموم بشه؟ اصلا کی گفته که تموم میشه؟ سه روز پیش ، اوا ای میل زد که نیتن رو تو کامیک کان دیدی؟
Suicide Squad
اونجا اومده؟ چقدر
Community
محشره !!! و نوشته حالا من برای کی از بافی و فایرفلای و سرینیتی بگم؟ آدم ها هیچوقت نمی فهمند چقدر این دلبستگی های خیالی، واقعی اند.
پریروز تو رستوران برخوردم به ارلا و نتان!! ارلا بین حرف هاش گفت که دوهفته دیگه برمی گرده لندن برای دیدن و در اصل خداحافظی با مادربزرگ و پدربزرگش. گفتم شاید من هم برم برای یک کتاب. پیشنهاد نونصد تا کار داد که می تونیم اونجا انجام بدیم و اینکه می تونیم بریم سراغ مورگن که مادرش رو تازگی ها از دست داده و چقدر تو اون دو روز که من اونجام میشه دنیا رو تکون داد!! ازم می خواد که مواظب خواهرش باشم که یک ارلای موقهوه ای سرکشه و می پرسه اگر لوییزا نتونه امسال دیپلم بگیره چی؟ می شه کمکش کرد؟ نگاش می کنم که چقدر بزرگ شده و خوشحالم که جز یک تیره ناشناخته بیگانگانم. تیره من همه جا پخش اند. محبت شون عمیقه و فکر می کنن که می شه آهسته آهسته و قدم قدم دنیا رو عوض کرد. هرچند من برای انقدر امیدوار بودن کمی پیر شدم و از این جهت به آدم ها نزدیک ترم. اما ته دلم امیدوارم که دنیا اونا رو آدم نکنه و همیشه عضو یک تیره ناشناخته بیگانگان بمونن. دنیای فعلی بیش از آدم ها به موجودات نیاز داره. بیگانگانی از یک تیره ناشناخته در زمین.....
این یادداشت فقط برای اینه که من حداقل یکبار بهتون بگم
My dear former students,
It was a pleasure learning from you...
Your former alien teacher
No comments:
Post a Comment