Monday, 18 July 2016

Transit umbra, lux permanet!

تو از اون آدم هایی هستی که می خوان برادران کارامازوف رو بخونن می رن روسی یاد می گیرن!  سوال نیست. اعلام می کنه.
خنده ام می گیره. یه روز که داشتم تو کتابخونه دنبال دن کیشوت می گشتم، شلدن کوپر خانواده برداشت اسپانیایی اش رو داد دستم و من هم ریلکس که دایی جان کتاب رو پیدا فرمودن رفتم جای اختصاصی ام که بخونمش و دیدم ای دل غافل!! کتاب به زبون اصلی هست.  و وقتی رفتم که آقا جان! این رو اشتباه فرمودین، حضرت اقا فرمودن مثل مامانت تنبلی نکن که همه چیز رو انگلیسی می خوند!! برو زبونش رو یاد بگیر!!!! (یعنی من کشته منطقش بودم!!  می خوای چک کنی که سانچو درباره  شوالیه ها چی می گه تو فصل هفدهم برای کنفرانس هفته دیگه ات؟ برو سه سال اسپانیایی بخون. بعد ماشین زمان اختراع کن، برگرد. کتاب رو بخون برای کنفرانس! البته من هم با پررویی رفتم ترجمه فارسی اش رو تو کتابخونه مادربزرگ جان پیدا کردم و دایی جان سر به نشان تاسف تکوون دادن!!) می گم کمی!! و تو دلم می گم که اگر شازده کوچولو و غزل های اگزوپری رو ندیده بگیریم که من هفته اولی که فرانسه رو شروع کردم رفتم سراغشون و دیکنز ها و فیتزجرالدها و فالکنرها و جویس ها که من شیش بار به این زبون خوندمشون، شیش بار به اون زبون و همه اونهایی که صرفا ترجمه شون رو می خونم که غر بزنم چقدر بده!!!! 
همکار نابغه جان در کمال نامردی (خب زنه!) برمی  داره شعر هوریس  می گذاره جلوی من که بخوان! حالا بیا ثابت کن که خواندن نمی توانم!! با هزار بدبختی و کمک همکار نابغه با هم شعر رو تموم می کنیم و من در جا عاشقش می شم. چند روز پیش می گه تو تنها شاگردی هستی که متن درس رو حفظه!! نمی دونه از وقتی اون بلا رو سر من آورده و رسیدیم به داستان های اسطوره ای یونان که من به اندازه خود شاهنامه عاشقشونم چند بار من این درس های ساده شده رو از اول خوندم و حال کردم که دارم به زبون اصلی می خونم و واییییییی!! پرایم!! وایییییی!!! آشیل!!! واییییی سایکی!!!! واییییی دایدو!!! واییییی پاریس!!!  امروز برای نونصدمین بار مرگ هکتور رو خوندم  و تو دلم یاد شلدن کوپر خانواده کردم که انگار ژن هاش بدجوری حلالزادگی من رو اثبات می کنه !!

پ. ن. ۱ من هنوز برادران کارامازوف رو به روسی نخوندم!! جهت اطلاع عرض شد!! البته اگر یه روز روسی یاد گرفتم احتمالا با مرشد و مارگریتا شروع می کنم!

پ. ن .۲  سایه می گذرد، نور می ماند!




1 comment:

  1. سلام. خب آموختن یک زبان جدید برای کسی که میخواد یک کتاب مهم رو به زبان اصلی بخونه، ممکن هست، ولی نیاز به حافظه آهنین داره، حال چه دون کیشوت باشه و چه برادران کارامازوف

    اگر به من هم سر بزنی و نظرت رو در مورد مطالبم بگی، خوشحال میشم.

    ReplyDelete