بخشی از هویت ایرانی من شرمندگی هست. شرمندگی از هموفوبیا، از یهودی ستیزی، از خود برتربینی، از مسیحی گریزی، از وحشیگری، از بهایی کشی، از بی عدالتی و دم از اعلی زدن! از کشتار، از زندان، از زن ستیزی، از حیوان آزاری و توجیه و توضیح مدام که این خشم و جهل در همه ما نیست! آدم هایی که شما ازشون خبر می شنوین رو با آدم های کوچه و بازار یکی نکنین! و نه فقط به دیگران که به خودم!! دلم می خواد بتونم حداقل به خودم ثابت کنم که این دوره عجیب و احمقانه گذراست. این شرمندگی انقدر با من عجین شده که گاهی از اون ور بوم می افتم انگار جایی در تع مغزم برای همه این افکار و اعمال ضدبشری و ضدفرهنگی احساس مسوولیت می کنم. باری فکر نمی کردم روزی بیاد که از مسلمون ها هم شرمنده باشم. امروز این خبر رو خوندم و می خوام بنویسم که شرمنده ام، شرمنده ام که شما که نه کتاب تون با من فرق می کنه و نه رو به قبله دیگری می ایستید و تازه در خیلی از موارد از من حداقل، آدم های درست تری هستید باید برای حق تون، برای پرستش خدایی که با خدای من یکیه بجنگید.
پ. ن. حافظ
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد،
وای اگر از پس امروز بود فردایی
No comments:
Post a Comment