من در جدال نابرابری با مینا پیروز می شم. مینا هرچی خرده کاغذ اوریگامی به نوکش می رسه، می بره تو گنجه قایم می کنه و من می رم می ریزمشون دور. این ماجرا چند روزی ادامه داره تا حوصله من سر می ره و پیچ گوشتی برمی دارم و می افتم به جون لولای گنجه و درستش می کنم که لای درش باز نمونه. مینا که محل اخفای گنجش رو از دست رفته می دونه، جیغ می زنه و نوک می زنه و تقلا می کنه!! من در گنجه رو می بندم و پیروزمندانه نگاش می کنم. مینا ۱۰ دقیقه بعد می ره خودشو تو آب کثیف ظرف ها می شوره و پیروزمندانه نگام می کنه!!من می گیرمش و بدون اعتنا به جیغ های فلورسنتش می شورمش و پیروزمندانه نگاش می کنم. مینا می ره می شینه رو کاغذهای من و خودشو رو خشک می کنه و یه نگاه پیروزمندانه به من می اندازه!! من از خیس بودن پرهاش و اینکه نمی تونه در بره سواستفاده می کنم و با سشوار می رم سروقتش و وقتی خشک شد، پیروزمندانه می کذارمش زمین!! مینا به سرعت یک کاغذ برمی داره و در می ره و..... این داستان ادامه دارد....
No comments:
Post a Comment