Wednesday, 30 April 2014
:I
ساعت یک و چهل و هفت دقیقه صبح که اومدم تلفن رو کوک کنم برای فردا!!! دیدم پولین نه تنها ۵ بار زنگ زده بلکه نود و هشت تا پیامک ارسال نموده که با عزیزم! قربونت برم! میشه فلان چیز رو بخونی؟ شروع میشه؟ با تو کدوم گوری هستی ؟ادامه پیدا می کنه و با یک پیغام پریا!!!! خوبی؟ تموم میشه!!! ساعت یک و چهل و هشت دقیقه براش ای میل زدم که دختر جان!! از اونجایی که الان خوابی!!! پوزش مرا بپذیر و فردا بهت زنگ می زنم!!! ساعت نه و نیم صبح یک عدد
A Beginner's Guide to Mobile Phones
از جانب آن جانب دریافت شد با این پیام که ببخش
Cell phone for Dummies
نداشتن!!!
Nebraska
Director
Alexander Payne
Starring
Bruce Dern
Will Forte
115 min. USA. 2013
یک شاهکار دیگه از پین. یک فیلم نسبتا جاده ای درباره یک پدر کهنسال که در پی یکی از این اعلامیه های 'آبونه این مجله بشید و یک میلیون دلار ببرید' راه میفته بره نبراسکا جایزه اش رو بگیره. انقدر از خونه خارج میشه و پسرش مجبور می شه پیداش کنه که آخر تصمیم می گیره، پدر رو تا نبراسکا همراهی کنه و به بهای سرخوردگی نهایی به آرزوش برسوندش!!!
به نظر من، فیلم بیشتر از اینکه درباره پدره باشه درباره پسره هست. اینکه چقدر حاضریم به خواسته های اونایی که دوستشون داریم، هرچقدر به نظرمون احمقانه باشیم احترام بگذاریم و در ازای فرسایش روانی که از اول انتظارش رو داشتیم، آرامش درونی بگیریم. فیلم دیدنیه.
صحنه محشر
وقتی توی گورستان دیوید به سنگ قبر عموی هم اسمش نگاه می کنه و انگار وایستاده جلوی قبر خودش
گفتگوی محشر
زیادن!!!
امروز برادرات میان دیدنت!! یادته؟
ولی خیلی هاشون مرده ان!!
اونایی که مرده ان، امروز نمی آن!
پ. ن. اس. ان. الی. های سابق دارن روز به روز بیشتر خودشون رو نشون می دن!! تینا فی که تعریف لازم نداره!! ست مایرز که رفت رو جلد تایمز!! بیل هیدر و کریستین ویگ هی تند تند کاندید فیلم های مستقل می شن!! ایمی پولر و اندی سمبرگ و جولی درایفوس امسال امی ها رو درو کردن و این هم ویل فورتی!!!ویل فورتی نازنین که بالاخره تو یک فیلم فرصت پیدا کرد که توانایی تراژیکش رو نشون بده!!! بیخود نبود که من عاشق اس. ان، ال، ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۲ بودم!!
Sunday, 27 April 2014
Wide Sargasso Sea
Justice. I've heard that word. I tried it out. I wrote it down. I wrote it down several times and always it looked like a damn cold lie to me. There is no justice.
Jean Rhys
ای روزگار!!
دارم یکی از کارهایی که فکرش رو نمی کردم هرگز هرگز انجام بدم، می کنم!!! تاریخ مساله فلسطین و اسراییل!! یعنی ای ادوارد سعید بگم خدا چی کارت کنه!!! امیدوارم از اون بالا بتونی خونه تون رو ببینی و این دفعه اون جوری براش بغض نکنی!! و از اون بدتر اینکه از این مطالعه زوری بدم هم نیومده!! اگه بچه ها غر بزنند، کلی چیز بامزه می تونم از توش استخراج کنم!!
پ. ن. انگار هیچکی جز یه عده ای!!! عقیده نداره اسراییل باید از صحنه روزگار محو شود!!! مردم عقل دارن! تقریبا همه می گن اعراب و یهودی ها باید بتونن مثل قبل با هم کنار بیان!!!
Labels:
Geeks and Freaks,
Me,
Myself and I,
Nerds,
Trivialities
این شاگردان نازنین!
اوا یکی از جهان ـ وطن ترین بچه هاییه که من می شناسم. مادر مهاجر سوئدی با ریشه های عرب. پدر مهاجر انگلیسی با ریشه ها پرتغالی! خودش متولد سوئد هست، با خانواده به جز پدر، تو خونه سوئدی حرف می زنن. با پدر انگلیسی و با مادر بزرگ عربی! یکی از زلال ترین بچه هاییه که دیدم. بگذریم. اوا ترکیه است. اول رفتن لهستان، بعد ترکیه و بعد دوباره لهستان. امروز دیدم برام ای میل زده که من تا دو سه روز دیگه برمی گردم. چیزی از ترکیه نمی خواید؟ قول آفتاب رو نمی دم. ولی خب شاید بشه یه دستبد جادو شده یا یک قبای نامرئی پیدا کرد!!!
Wednesday, 23 April 2014
Happy Birthday, Shakespeare!
شیکی جان! ۴۵۰ سالکی ات مبارک! هر دفعه که غزل ها رو می خوونم شونصد بار یادم میاد که به قولت وفا کردی!! جاودانگی یعنی این!
Monday, 21 April 2014
تلفنوفوبیا
ماه پیش، پیغام یکی رو ۸ روز پس از دریافت شنیدم. هفته پیش اس. ام. اس. یکی رو ۲ روز بعد از دریافت جواب دادم. معمولا آخر هفته ها تلفن جان، شارژشون تموم میشه. منم یادم می ره که ایشون وجود دارن تا ۲ شنبه!!! امروز هم هرچی گشتم که ساعتش رو کوک کنم. پیدا نشد. آخرش با تلفن خونه بهش زنگ زدم و متوجه شدم که ایشون از دو روز پیش در جیب یک کاپشن در گنجه قرار دارند و من امروز صدای زنگ ساعت رو از تو کمد شنیدم!!! یعنی بل حق داره از من متنفر باشه که انقدر قدرنشناسانه به اختراعش بی احترامی می کنم!
زندگی در مناطق ویژه!!!
این خارجی های فلان فلان شده چشم چپ هی به زن دید ابزاری دارن و زن هاشون وزیر و فضانورد و رییس کل کمیته چونه زنی اتمی می شن!!! ما به زن دید رحمانی داریم!!!!!و هی می گیم زن ها برای *مناطق ویژه زندگی* آفریده شدن و هیچ کاربری جز خدمت به جواد آقا، شستن زیر شلوار وی، تولید مثل ایشان!!!! و حضور در سنگر مقدس آشپزخانه ندارن!!!
پ. ن. عنوان دزدی است از قلعه حیوانات
:l
یکی به این دوستان و استادان بگه یک هفته از سخنرانی من گذشته. دیگه خودم هم حالم از حرف زدن درباره اش به هم می خوره!!! کوتاه بیاین بابا!!!
استاد جون جان!!
برا استاد جون ای میل زدم که سه تا کتاب پیدا کردم رو هم میشه ۱۸۰ یورو. ایا اندکی احتمالش هست که دانشگاه حاضر بشه بخردشون؟ ۵ دقیقه بعد ای میل فورواردی میاد که استاد جون ای. اس. بی. ان کتاب ها رو به همه کتابخونه ها ای میل کرده و تاکید کرده که دانشجوی من این کتاب ها رو تو هیچ کدوم از کتابخونه های اروپا پیدا نکرده و باید بخونه!!! زود باشین براش بخرین!!!!
پ. ن. در همون راستا یکی نیست به من بگه می خوای صبر کنی کتاب منتشر بشه، بعد پیداش کنی؟
Monday, 14 April 2014
ای پدر ما که در آسمان هایی ....
مسیح جان! در کمال شرمندگی بسیار منتظریم که شما رو جمعه به صلیب بکشن و ما تعطیل شیم!!!
Sunday, 13 April 2014
سلام آب نبات!
هیچ کاری به فلسفه هچلهفت تبلیغی ندارم. ولی خداییش پوستر این فلسفه های هچلهفت تبلیغی رو کدوم مغز متفکر و عمیقی طراحی می کنه؟
پ. ن. عنوان دزدی است از مورچه و مورچه خوار!!
Saturday, 12 April 2014
....
استاد جون به شدت عقیده داره که من غیر اجتماعی ام. چیزی نگفته ها! اما به شدت تلاش می کنه من رو وادار کنه که برم با ملت بچرخم و من آخرش کار خودم رو می کنم و از همه فعالیت های اجتماعی که نیاز به حرف زدن غیر درسی داره، در می رم!! کاملا هم روم می شه بگم مسائل روزمره زندگی عادی، نه برام جذابه و نه اصلا درباره بحث های طبیعی زندگی نظر خاصی دارم!! استاد جون نمی دونه که اینکه من تا لازم نباشه با دیگر موجودات کاری ندارم (نمونه اش بی علاقگی فراگیر من به تلفن و شبکه های اجتماعی!!) باعث شد که مامانم منو شونصد بار از ۶ ماهگی تا ۶ سالگی ببره خدمت دوستان روانپزشکش که مطمئن بشه بچه اش هیچ کدوم از زیرشاخه های اوتیزم رو نداره!! صرفا از دنیا اطرافش خوشش نمیاد و توانایی ریاضی اش هم صرفا استعداد ریاضیه و نشونه اوتیزم یا اسپرگر نیست!! یا مثلا همه معلم های من از کودکستان تا دانشگاه تا همکارهای معلم تلاش کردن منو اصلاح کنن و نشده!! بازم دلیلش صرفا این بوده که من هیچ دلیلی نمی بینم که وقتی از چیزی یا کسی خوشم نمیاد، نشون ندم. من از جمع های صرفا جمع شیم چون کار بهتری نداریم لذت نمی برم! ولی از تنها بودن و یه کار نسبتا مفید کردن بدم نمیاد!! همه این غر ها برای اینه که امروز استاد جون در تلاشی دوباره به بچه ها گفته بود، اگر می خوان برن کافه من رو هم ببرن!! اونا هم شرط بسته بودن که از پس من برمیان (ناگفته پیداست که بر نیومدن!!) از اون ور، آدم نمی تونه دلگیر هم بشه. خب بالاخره دارن بهت محبت می کنن ولی خیلی باعث می شه که آدم احساس دگر بودگی بهش دست بده (جمله قبل منو یاد شلدن می اندازه و اینکه آدم می تونه تو دبیرستان کتک بخوره، صرفا به خاطر اینکه خودش رو آدم خطاب می کنه!!!) اما خب من دنیای خودم رو ترجیح می دم. دنیای من قشنگ تره!! چرا باید وارد دنیایی بشم که دوستش ندارم؟ به قول بیل وایلدر که وقتی بهش گفته بودن چرا با زمونه همراه نیست، خیلی زمونه قشنگیه که آدم بخواد باهاش همراه هم
باشه؟
هموطنان جذاب!!!
عاشق این هموطنان ام که به زور خودشون رو باهات آشنا می کنن (به این ترتیب که وقتی دارین با یه خارجی حرف می زنین پیداشون می شه و با کفش پاشنه ۱۲ سانت میان وسط گفتگوی شما و می گن من مدتیه متوجه شدم شما فارسی حرف می زنین (مدتیه متوجه شدم، اما الان که دارین خیلی جدی با یکی حرف می زنین، یهو!!! بهم وحی شد که وقتشه بیام باهاتون حرف بزنم!!) دیدم بی ادبیه، خودم رو معرفی نکنم! بعد شما مدل دوست بنفش جیغ می خواین از یارو بپرسین
(And who ARE you?
بعد هفته بعد هر بار که شما رو این ور، اون ور ببینن، پشتشون رو می کنن و می رن. یعنی من مرده این ادبی هستم که در دیدار زوری بالا بهش اشاره شده!!!
دشمنان بدانند.....
دشمنان توطئه گر گفتن که از ارادت من به نیل پتریک هریس کاسته شده!! من همین جا تکذیب می کنم و برای تاکید با تکذیبم، ویدیو های زیر رو ببینین. هیچ فرقی هم نکرده با دوران گوگولیتش، لعنتی!!!
هیچ ایده ای ندارم چرا ویدیوی دوم نمیاد رو صفحه. اینجاست
این شنبه لعنتی!
بالاخره تموم شد! انقدر خسته ام و انقدر همه چیز با سرعت اومد و رفت که اصلا یادم نمی اد چطوری گذشت! نمی دونم ملت چی فهمیدن و چرا انقدر شلوغش کردن که فلان بود و بهمان بود. من که هیچی یادم نیست. فقط آخرین قطرات انرژی ام کشیده شده. بین نوشتن نتیجه گیری و غلط هایی که به دلیل خستگی مفرط نمی فهمیدم چرا غلط اند و پاورپوینتی که به دلیل ناهماهنگی کامپیوترها منو دق داد، خسته تر از اون بودم که از چیزی لذت ببرم! از اون ور، انقدر هر شب ساعت ۴ خوابیدم که الان در حال از حال رفتگی نمی تونم بخوابم! تازه از همه بدتر اینکه این ها کنفرانس رو انداختن شنبه، باعث شد که آخر هفته یک روز کوتاه بشه! خونه منفجر شده! ورقه های بچه ها در جای جای میهن اسلامی ..... جان؟.... جای جای خونه پخشه!! هیچی چیز خوراکی پیدا نمی شه!!! و هیچ امیدی به اینکه من فردا کمی وقت برا خودم داشته باشم نیست!! اما از یه ور، استاد جون راضی بود! از اون ور، اولین کنفرانس جدی من بود ( جالب نیست که من تو کشورهای دیگه زودتر کنفرانس داشتم تا کشوری که توش هستم؟) و از یه ور دیگه، آقای دنیلوسکی کلی به خاطر من طرفدار پیدا کردی ها!
Wednesday, 9 April 2014
دو و چهل دقیقه صبح!!!
ساعت دو و چهل دقیقه صبح هست و من تازه مقاله ای که باید شنبه ارائه بدم رو تموم کردم!! یک استاد جون پیگیر سبب شد که برای بار اول سه روز زودتر مقاله ام تموم شه و باز برای بار اول ازش زیاد بدم نمیاد!! فقط مونده پاور پوینش! شونصد بار تصحیحش! تمرین و زمان گیری که ۲۰ دقیقه بیشتر نشه و کی بود گفت که کار تموم شده؟
Monday, 7 April 2014
Alternative Reality!!
مدتیه متوجه شدم که می تونم آدم ها رو از واقعیت فعلی ام جدا کنم. اولش کار راحتی نیست ولی بعد از مدتی بسیار خوشاینده که آدمی که آزارت می ده رو بفرستی تو یه واقعیت دیگه ذهنت و هر چه هم که رو روانت تک چرخ می زنه بهش بگی متاسفم عزیزم!! تو دیگه در واقعیت کنونی ذهن من وجود نداری!!!!
Kevin Bacon's Six Degree of Separation
بار اول که درباره این تئوری و بازی خوندم اصلا به نظرم شدنی نیومد!!مثالی که تو مقاله بود که یکی با همون ۶ قدم به یکی تو مغولستان مربوط شده بود به نظرم تصادفی بود!!!تصورش هم وحشتناک بود برام که من با ۶ واسطه به هر آدمی هر جای این دنیا مربوط می شم و کلی فکر کردم که چطور این بازی این همه سال ادامه پیدا کرده!! امروز داشتم با یک آقای کانادایی حرف می زدم و حرف فریژر شدم و گفت چطور سریال رو دیدی؟ تو سنت به چیرز و فریژر نمی خوره! و من گفتم خب من بعد از اتمامش دیدمش و گرنه من از نسل فرندز ام و تئوری بیکن شترق پرتاب شد تو صورتم!!! آقای کانادایی با متیو پری هم مدرسه ای از آب در اومد!!! فقط با یک واسطه یک فرندزهالیک از این ور کره به یک بازیگر فرندز مربوط می شد!!!هنوز شگفت زده ام!!!!
Wednesday, 2 April 2014
AU
دلم می خواد بدونم تو دنیاهای موازی دارم چیکار می کنم؟ کجا زندگی، دو شاخه شده و من تو اون دنیا ها کدوم یکی رو انتخاب کردم؟ دلم می خواد بدونم تو دنیاهای موازی با کدوم آدم ها دوست موندم؟ کی ها رو از دست دادم؟ دلم می خواد بدونم تو دنیاهای موازی حسرت چیزی رو می خورم؟ دلم می خواد بدونم که زندگی تو دنیاهای دیگه چه فرقی می کنه؟
Subscribe to:
Posts (Atom)