برگشته ام. بعد از یک هفته کنفرانس و بحث و مقاله. بیست و چهار ساعت رفت و بیست و چهار ساعت برگشت. دوره همه آموخته های یازده سال اخیر و باز احساس اینکه چقدر از دور تند دنیا عقبی! تابستون به آخر رسیده و از فردا دانشگاه ها باز می شن و من هنوز نفهمیدم که تابستون کی اومد و کی رفت. انقدر خوندن و نوشتن تو سبد کارهای روزانه ام هست که تا ۱۰ سال دیگه هم وقت کم میارم و با این وجود و با اینکه این یک هفته تا مغز استخوون نیروهام رو استخراج کرد، خوشحالم. احساس می کنم که با خودم صادق تر از قبلم و شاید برای اولین بار می دونم چی کار دار می کنم. برگشته ام و امیدوارم که این برگشتن به یه شروع تازه پیوند بخوره. م
پ. ن. دیدم همه پست های مربوط، عنوان های سپهریایی داره. البته شهری که توش بودیم واقعا پشت دریا هم بود. پ
No comments:
Post a Comment