همکار ایرلندی با یک کتاب شعر سر و کله اش پیدا شد که من انگلیسی اش رو می خونم و تو فارسی اش رو بخون! شعرش زیاد به من نچسبید و وقتی همکار نتونست به شب شعر بچه ها بیاد کمی هم ته دلم خوشحال شدم! اما همکار ایرلندی به شدت نازنینه! همیشه حواسش هست که کتاب ها، مقاله ها و اخباری که ممکنه به دردت بخوره یا برات مهمه، بهت برسه. براش شاهنامه رو پیدا کردم و این روزها پنچشنبه ها پر از رستم و ضحاک و سیاوشه. همکار هر هفته خبر می ده که چقدر خونده و چقدر فلان داستان یا مورد تاریخی شبیه ایرلنده. چند وقت پیش می گفت زن ها کمرنگ اند. گفتم. آره به جز گردآفرید، بقیه نقش زیادی ندارند. باید خسرو و شیرین رو براش پیدا کنم!
Friday, 31 May 2019
discipula laeta!
من سال دیگه دو تا کلاس لاتین خواهم داشت. ۵ سال پیش لاتین خواندن فقط یک فعالیت لذت بخش بود! هرچقدر ابیگیل گفت من می خوام یه معلم لاتین دیگه تربیت کنم، من خندیدم که عمرا!هنوز اطلاعات تاریخی و آشنایی با متن های کلاسیک ام انقدر نیست که با اعتماد به نفس برم سر کلاس. ولی تجربه امسال انقدر لذت بخش بوده که کلاس دوم رو قبول کنم. خواندن مسخ و ادیسه و انه اید (چه جوری می نویسنش؟) همیشه از اون آرزوهایی بوده که فکر نمی کردم محقق بشه. فقط اگر کسی رو پیدا کنم که سانسکریت درس بده.....
The Dead Don't Tie
Director
Jim Jarmusch
Starring
Bill Murray
Adam Driver
Danny Glover
Tilda Swinton
Jim Jarmusch
Starring
Bill Murray
Adam Driver
Danny Glover
Tilda Swinton
همکار امریکایی هروقت من قربون صدقه فیلم های جارموش می رم، می گه ایرانی ها کلا از جارموش خوششون میاد. چی اش انقدر برای شما جاذبه داره؟ اما این اولین باره که من قصد ندارم فیلم رو دوباره ببینم. البته فیلم لحظه های خوبی داره و موسیقی اش طبق معمول حرف نداره اما یک واکنش واضح به وضعیت سیاسی امریکاست و همین به فیلم ضربه زده. با همه اینها میشه ار شوخی های فیلم با فیلم های زامبی ای لذت برد. ادم درایور رو تحسین کرد که می تونه به شکل قانع کننده ای به هر فرمی دربیاد و بیل موری! دنی گلاور!!!
Saturday, 25 May 2019
این روزها که می گذرد، شادم..
شاگرد سابق برگشته مدرسه که خبر بده تو کمپانی بین المللی فلان کار پیدا کرده.
شاگرد سابق و آقای وکیل فعلی دو روز بعد از امتحاناتش به ما پیوست و خبر داد که به زودی فوق لیسانسش رو در امستردام شروع می کنه.
شاگرد سابق پیغام داده که از کمبریج و حقوق سیاسی خوشش نیومده و می خواد در رشته ادبیات و در یک دانشگاه دیگه ادامه تحصیل بده.
شاگرد سابق از دانشکده بازرگانی خارج شد و وکالت خانواده رو شروع کرد.
شاگرد سابق از وکالت انصراف داد که مددکاری اجتماعی رو ادامه بده.
شاگرد سابق این هفته برای کارگردانی تلویزیونی در نشنال تیاتر مصاحبه داره. نامه درخواستش رو برای من فرستاده که توش نوشته از اون موقعی که با معلمم نمایش ها رو می دیدم.. برای می نویسم که معلم رو فاکتور بگیره.
سیروس و شارلین و تیموتی و امنوییل و رنیا و الفی و ینیس و استفنوس تو ذهنم میان. فکر می کنم ۴ سال دیگه کجا خواهند و بود
پس نوشت. عنوان شعری است از قیصر امین پور
Subscribe to:
Posts (Atom)