همکار ایرلندی با یک کتاب شعر سر و کله اش پیدا شد که من انگلیسی اش رو می خونم و تو فارسی اش رو بخون! شعرش زیاد به من نچسبید و وقتی همکار نتونست به شب شعر بچه ها بیاد کمی هم ته دلم خوشحال شدم! اما همکار ایرلندی به شدت نازنینه! همیشه حواسش هست که کتاب ها، مقاله ها و اخباری که ممکنه به دردت بخوره یا برات مهمه، بهت برسه. براش شاهنامه رو پیدا کردم و این روزها پنچشنبه ها پر از رستم و ضحاک و سیاوشه. همکار هر هفته خبر می ده که چقدر خونده و چقدر فلان داستان یا مورد تاریخی شبیه ایرلنده. چند وقت پیش می گفت زن ها کمرنگ اند. گفتم. آره به جز گردآفرید، بقیه نقش زیادی ندارند. باید خسرو و شیرین رو براش پیدا کنم!
No comments:
Post a Comment