Monday, 29 September 2014

Pippy Longstockings!


وقتی هنوز عادت دارید که موهاتون رو از دو سو مثل دختربچه ها ببندید، تعجب نکنید وقتی همکارتون وسط دفتر موهاتون رو بکشه!!!!


Own the room!


یکی از خصوصیاتی که عادت کردم تو هموطنان ببینم اخم و تخم شون هست! شاید فکر می کنن این طوری جدی ترند یا شاید مشکلات  و ناراحتی ها انقدر ریشه داره که ناخودآگاه همیشه تلخ اند. هفته پیش دیدمش. زیبا و خوش لباس و به شدت عصبانی! انقدر که فکر کردم چی باید شده باشه که انقدر حرصیه!! هیچی نشده بود! حالت چهره اش این شکلی شده اصلا!! فکر کنم یکی باید به دوستان توضیح بده که
Own the room. Don't be angry at  it!


پ. ن. فرندز. قسمت سوزان ساراندن




Saturday, 27 September 2014

حس احتملا هفتم!!



فکر کن یک ساعت برا بچه توضیح بدی که تو پرده اول هملت برای این همه به هورشیو می گن با روحه حرف بزن چون عقیده همگانی این بود که اول باید روح رو مورد خطاب قرار بدی و دوم روح ها فقط لاتین حرف می زنن! بعد از قضای روزگار همون روز مدرک بچه های لاتین رو بدن و ۷ نفر با نیش باز بدون طرفت که اینا الان می تونن با ارواح حرف بزنن!! از این به بعد بهشون بگیم
ghostbusters?


برداشت نهم!


امروز برای نهمین بار جای همه چیز اتاق رو عوض کردم و برای اولین بار از نتیجه بدم نیومده!! خدا رو شکر که ۲۴ متر فضا بیشتر نیست وگرنه من لابد تمام هفته به هل دادن و کشیدن مبلمان اشتغال داشتم!!! یا شاید هم اگر فضا بیشتر بود انقدر احساس بی فضایی نمی کردم که همه چیز رو هی بزنم کنار و جا باز شه!!


Sin City: A Dame to Kill for


   

Director
Frank Miller
Robert Rodriguez 

Starring
Mickey Rourke
Josh Brolin
Eva Green

102 min. USA. 2014

فیلم اول از دید تکنیکی شاهکار بود و فیلم دوم یک چیز تازه داره! فیلمبرداری سه بعدی!!! خیلی فیلم ها هستند که سه بعدی اند اما می تونن دو بعدی باشن یا اصلا بعد نداشته باشن و هیچ اتفاقی هم نیفته!!‌اما این فیلم دیدنیه ایم شکلی!! 


موضوع چیز تازه ای نیست اما انقدر صحنه ها دیدنی اند که ۲ ساعت تمام آدم هایی که چندان هم باهاشون کنار نمیاین رو دنبال می کنین!! 
 و البته یه بازی دیدنی از جوزف گوردن- لویت که کم کم داره به جایگاه بازیگران محشر سینمای آمریکا نزدیک می شه و اوا گرین که هرچند این نقش رو هزار بار تا حالا بازی کرده هنوز دیدنیه!!
 امیدوارم یه روزی یه نقش غیر شهرآشوب ساده پیدا کنه و نشون بده که چقدر فارغ از جذابیت های بصری!!! بازیگر خوبیه!!! چیزی که مثلا جسیکا البا تو همین فیلم نیست و اگر زیبایی اش نباشه کلا یادتون می ره که حضور داشته!  


Cinnamon Bun!


بچه یک عدد دستمال سرخ قلمبه می گذاره کف دستم و می گه کلوچه دارچینی! میگم برای چی؟ می گه برای اینکه دیشب یادم رفت بیام تاتر!!!!می گم  بچه جان! مگه من کارگردان ام یا دیوید تننت؟ خب نیومدی. اشکالی نداره که! می گه باید یه جوری وجدان خودم رو آروم کنم!!! دیوید تننت رو از دست دادم  و در کمال حسرت اضافه می کنه خیلی خوب بود؟ 



Spooky!


دیروز داشتم با بچه ها 
Fantastic Mr. Fox  
رو می دیدم و کلی می خندیدم که اینا روباهه رو رسما از روی پرسونای تبهکاری کلونی کپی کردن و با انتخاب کلونی که روباه نقره ای  هم هست کلی به کنایه آمیز بودن قضیه افزودن که یادم افتاد داریم در آخرین روز روباه نقره ای بودن کلونی فیلم رو می بینیم و فردا یعنی امروز با ازدواج آقای کلونی این عنوان افتخارآمیز بی صاحب خواهد شد!!!
Spoooooookyyyyyy!


پ. ن. هر چی این بیچاره سعی می کنه از پاپاراتزی ها دوری کنه، بیشتر دنبال می شه. اخبار عروسی امروز از اخبار معمول روز بیشتر دنبال می شد!!


Wednesday, 24 September 2014

Huh?



He is really cute, but I can't get connected to the Internet.

بعد به من می گن تو چطور رو این رمان های غیر قابل فهم کار می کنی؟ حرف زدن روزانه دوستان این شکلیه!!!! ۴ تا جمله باید خودم اضافه کنم که مقصود روشن شه!!! رمان که کاری نداره!!!





;-)


من هر وقت با تو ام احساس می کنم وسط یه 
sitcom  هستم   

این روزها خیلی چیزهای به قصد!!!
compliment
قلمداد می کنم!!



نیمه شب پاییزی رویایی


در اوج بیماری و بی حالی به روز خودم رو مجبور کردم که برم تاتر!!! وووووووووووووااااااااااااااوووووووووووووووو! جادوی تاتر کار خودش رو کرد!! امشب برای رویا دیدن به هیچ دارویی نیاز ندارم!


منشور پریا


من پریای پریان فردا را  روز جهانی فیلم اعلام می دارم!! هیچ هم ربطی به اینکه صدام الان پسرونه است نداره!!!



Monday, 22 September 2014

A Hitchhiker's Guide to the Galaxy



Anything can be real. Every imaginable thing is happening somewhere along the dimensional axis. These things happen a billion times over with exactly the same outcome and no one learns anything. Whatever a person can think, imagine, wish for, or believe has already come to pass. Dreams come true all the time, just not for the dreamers.

                          Douglas Adams 




Cave Ethics Teacher!


اخلاق؟ تو؟ بعد چه جوری درس می دی؟ اوووووه! اوووووه! مثل بافی؟ 
Beer! Bad! 

یعنی بیا شاگرد تربیت کن ها!!!


پ. ن. اشاره اش به قسمت  بافی غارنشین هست که الکل همه رو بدوی می کنه و گفتگوها تک سیلابی می شه!




Twenty Years Today....






Saturday, 20 September 2014

من، شازده و بائوباب!


عصاره بائوباب می خوری؟ و من بلافاصله یاد شازده کوچولویی می افتم که هر روز نهال بائوباب ها رو از ریشه می کند آخه آدم که دستش رو بو نکرده!!!

پ. ن. دلم تنگ شدم!! خوبه فایل صوتی شازده کوچولو همراهم هست و اصل اصل کتاب هم اینجا پیدا می شه!! فقط اگر می تونستم دن کیشوت و بورخس رو به  اسپانیایی، مرشد و مارگریتا رو به روسی و  دلقک رو به آلمانی بخونم !!!.........






این بچه های نازنین!


Good bye, Konstanija!
Good bye P.!

و یک دفه تا گوش هاش قرمز می شه و می افته به معذرت خواهی!! فقط هول می شه و یادش می ره که من آلمانی ام در حد فریزینگ هست و نصفش رو به آلمانی می گه و قبل از اینکه من توضیح بدم که بچه جان!! اشکال نداره!! هشتاد و سه درصد دانش آموزان این وری. منو با اسم صدا می کنن، بدو بدو دور می شه!!!

He is still awesome!!


عادت کردم که از که نیل پتریک هریس رو در پروژه های باورنکردنی دنبال کنم و با این حال هر دفعه شگفت زده شدم!! این کتاب جدید دیگه آخرشه!!!  همچنان
In my book, he can't do wrong!




ممنون جان استوارت عزیز!



اگر عاشق جان استوارت و کمدی رک و گزنده اش نبودم هم با دیدن این ویدیو رسما طرفدارش می شدم. چند وقت پیش در گفتگویی با بستنی چکه کن اذعان داشتم!! که بهترین کمدین هایی که می شناسم یهودی اند. اما نوع کمدی استوارت، آگاهی سیاسی اش و گشاده نظری اش اساسا چیز دیگری است. یکی از بهترین مدل ها نقد و بی طرف ماندن تو این سال ها، دیلی شو بوده!!‌ نمی شه تحسین اش نکرد وقتی هم تندرو های یهود رو نقد می کنه و هم تندروهای اسلامی ها رو و با این ها وقتی لازمه هم از یهودی ها دفاع می کنه و هم از مسلمون ها!!‌هروقت که سی. ان. ان. یا فاکس کمی از مسیر منحرف بشن، جان استورات هست که بکوبه تو صورتشون که شما به عنوان رسانه جمعی وظیفه دارین بی طرف باشین. موضعش درباره انرژی هسته ای ایران انقدر منصفانه و دور از انتظار بود که طرف مقابل بگه تو یهودی هستی، چطور از ایران دفاع می کنی.  هیچ برنامه کمدی دیگه ای چنین هزینه ای نمی کنه که واقعا چند تا نماینده بفرسته به کشوری که همه ازش می ترسن فقط برای اینکه مردمش ببینن که مردم اون کشور هم آدمند. کاش دیلی شو هر روز ساعتش بیشتر بشه و به جاش میکروفون بعضی از هموطن های ما نقص فنی مدام!! پیدا کنه




Monday, 15 September 2014

The Most Impossible Short Distance


From:http://phdcomics.com/comics/archive.php?comicid=1732

مشکلات جذاب من!!



دارم بخشی رو که تموم کردم می خوونم و مطلب دچار یک مشکل اساسی هست!!!! حدس نمی زنین؟ انقدر میزان طعنه و آرایه های دو پهلو زیاده که رسما متن خنده داره!! خوندش کلی فرح بخشه اما اینکه مجامع عبوس ادبی این همه فرح!! چطور به مذاقشون بیاد، جای تامل داره!!!



مینا ۱۸۸


مینا نشسته روی پره های زیر صندلی چرخان. من هم رو به روش دارم کتاب می خوونم. یکی دو بار اون وسط سرم رو بالا میارم و نگام بهش می افته و هر دفه یه چیزی تو تصویر جا به جا شده! آخرش مستقیم نگاهش می کنم و می بینم که مینا جان برای خودشون شهر بازی راه انداختن و دونه دونه از پره اول تا پنجم رو می پرن، بعد برمی گردن!!!



زامبی ها!


انسان وقتی از ساعت ۳ با گریم زامبی ها این ور ، اون ور رفته باشه، کم کم یادش می ره چه قیافه ای هست!! مگر از اونا باشه که هی به آینه می نگرند!! فکر کن ساعت ۵.۳۰ با نونهالان عزیز، همگی در کسوت زامبی و خون آلود از راهپیمایی اومدیم بیرون. پرسیدم می رین خونه؟ فرمودن نهههههههه!!! والبته آدرنالین غوغا می کرد!!! و دسته جمعی رفتیم سینما و خیلی با تعجب فکر کردیم مردم چرا از دیدن ما تعجب کردن!!!! یکی نیست بگه خب صورت خودتون رو نمی دیدین، قیافه همدیگه رو که می دیدین!!! یعنی انگار ما هر روز صبح به جای کرم ضد آفتاب خون به چهره می مالیم!!‌تازه طرفای ۷ متوجه شدیم که جاهایی که دستمون خورده، خون ها قرمز تیره مایل به سیاه شده و انگار یه قسمت هایی از صورتمون فاسد شده اصلا!!! من ساعت ۹ شب برای اولین بار قیافه خودم رو تو آینه دیدم و شیش متر پریدم هوا!!!!

پ. ن. یک جمله جدید به ادبیات درون-کلاسی مون اضافه شد. هر کس یه چیزی می گفت که یه کم از خط اون ور تر بود، یکی مون فریاد می زد بخورینشششششش!!!! یعنی خیلی همه مون مغز داشتیم، همه مغز ها خورده هم شدند!!!



Friday, 12 September 2014

:-l


در راستای تمام کردن این بخش تا قبل از پایان سپتامبر، شب ها به کتابخانه باز می گردیم!!! بر من واجب!! قربه الی الله!


پیمان با بچه گربه چشایر!!!


سر کلاس بداخلاق بوده!!‌غر زده! یکی رو لگد کرده!! سرش رو گذاشته رو میز و گوش نداده و حالا با چنان بعضی که انگار ده مگ غم داره اومده و میگه میسسسسسس!!! این درس ها آسون اند!! من حوصله ام سر می ره! 

I know! But honey, the others are not as good as you! Tell you what! Do you want to be my little elf and help me teach your classmates?

به یک بچه گربه چشایر  تبدیل می شه و داد می زنه
Deal!!
و از کلاس می دوه بیرون!! حیف که آدم بزرگ ها باورشون نمی شه که می تونن 
elf
 باشن!



My Lovely Monsters!


برو باهاش حرف بزن.
می رم حالا.
همین الان داشتی می گفتی از اول سال ندیدیش! الان می ره تو کلاس ها!
فردا!! فردا هم اینجاست!!
زود باش!!! میییییییییسسسسسسسس!!!

هنوز یادم می افته خنده ام می گیره که بچه رو ندیده بودم و دچار عقده نامریی بودن شده بود و اگر لوک  هوار نکشیده بود که نرم تو کلاس، امکان نداشت فکر کنم که گفتگویی که در دور و برم جریان داشت، درباره من بود!!  اینکه دیگه  معلم شاگردهای قدیمی ام نیستم و بیشتر وقتم تو مدرسه رو به رویی با کوچولو ها می گذره، آثار بامزه ای داشته!! یکیش اینه که مثل یه جور عزیز از دست رفته با من رفتار می کنن!! هروقت هم که اونجا کلاس دارم، باید دو سه نفر رو با اردنگی بفرستم سر کلاس های خودشون!!! 



Monday, 8 September 2014

استاد جون طفلک!!!



ای میل های من به استاد جون!!

دو ماه پیش
میشه فایل ضمیمه رو نخونین؟ اگر نمی فرستادمش همچنان به تصحیحش ادامه می دادم و وقتم تلف می شد!!! اما تموم نشده!!!


ماه پیش
این بخش طول کشیده و داره اساسا بخش قبل رو زیر سوال می بره!! نمی خواد بخونینش!! عوضش می کنم!!!


امروز
میشه یه قرار ملاقات برای آخر ماه به من بدین؟ نیاز به یه انگیزه قوی دارم که شب ها بعد از مدرسه برم کتابخونه، کار کنم و اگر بدونم مجبورم آخر ماه کار تحویل بدم، ممکن از رو برم!!!


یعنی خداییش استاد جون حق داره درباره من  هر فکری بکنه!!!


پ. ن. طفلک ۴ تا وقت برای آخر ماه داده که هر وقت خواستی بیا!!!

لورای صورتی!!!



گوگولی موفرفری همه کلاس رو لبخند می زنه!! آخر کلاس میاد و با همون لبخند شیرینش می گه شما پارسال معلم برادرم بودین!! من خواهر تام سبزم!!!! از یه ور، خنده ام می گیره و از یه ور دود از کله ام بلند می شه!!! توی اون یکی حیاط، تامس رو می بینم که با هیجان می گه امسال معلم خواهرم هستین؟ می گم پسر!! تو به خواهرت گفتی من تو کلاس صدات می کنم تام سبز؟ خیلی با افتخار می گه همه می دونن!! گاهی مامانم هم صدام می کنه تام سبز این روزا!!   آیکن من که دنبال دیوار می گردم!!! یعنی اگر این نونهالان انقدر تو خونه از من حرف نزنن، من مجبور نیستم هر ملاقات اول به مادر پدرها ثابت کنم که سنم قانونیه و بعد باهاشون حرف بزنم!!! این مساله رو اون ور دنیا هم داشتم!!!