Wednesday, 23 November 2016

Philipp


دارم می رم سر کلاس همکار نابغه که سر می رسه و سلام می کنه. از دو سه ماه پیش که دیگه شاگرد من نیست کلی قد کشیده! از همکار نابغه می پرسم می تونم این جونورو نگرش دارم؟ همکار نابغه که به اندازه من دوسش داره می خنده و فیلیپ می گه اگر بهم نامه بدین می مونم ها!!‌جغرافی دارم، دوستش هم ندارم! می گم برو بچه! خودت لاتین رو گذاشتی کنار! حقته! آه دلسوخته ای می کشه و همکار نابغه پشت سرش می گه فیلیپ! کارگاه بافتنی یادت نره! می گه نه پنجشنبه میام!!  پشتش داد می زنم من از شالم نمی گذرم 
ها پسر! برمی گرده و می گه تا سال هفتم  فرصت دارم نه؟
پسرک حتی با ارتقای برنامه هاش، هنوز پرنس فیلیپه!

پ. ن.  پارسال تو یکی از شوخی های بین خودمون بهش گفتم فیلیپ! تو به زودی آپ دیت می شی و فرق می کنی! اون روزا قول داد که برنامه هاش ارتقا پیدا نکنه و نوجوونی رو با کمترین تغییر سپری کنه! می دونم برا ربکا کلی مشکل درست کرده! می دونم تامس رو کلی به درد سر انداخته!! اما با من هنوز اون موجود دوست داشتنی سه سال پیشه که آخر کلاس اومد و گفت من پروتایپ خوبی ام! اما گاهی برنامه هام هنگ می کنن  و وقتی من بهش گفتم وحشت نکن! حوله ات رو بردار!! خیالش راحت شد که هنوز به عنوان یک مسافر بین راهی کهکشانی قبولش دارم!

پ. ن. ۲
A Hitchhiker's Guide to the Galaxy


Sunday, 20 November 2016

این شاگردان .... تحسین برانگیز!!!


We need to talk!
(gasp!) Are you breaking up with us? 

بامزه اش اینه من صدام در بیاد می گن از خودت یاد گرفتیم!!

پ. ن. عنوان به یاد خانه سبز!

Saturday, 19 November 2016

Sweet torture!

دارم نق می زنم که وقت ندارم. هفت هشت تا درس عقبم. تمرین ها رو انجام ندادم و ضربه آخر اینکه شاید بهتر باشه یه مدت کلاس نیام! ابیگیل اما اصلا گوشش بدهکار نیست و می گه که دارم بهانه میارم و کلا وضعم از بچه ها بهتره و  بیخود کردم که فکر می کنم نمی کشم. می ریم سر کلاس و رسیدیم به عروض و من فکر می کنم که هنوز با وزن ها مشکل دارم چه تو فارسی و چه تو انگلیسی که ابیگل شروع می کنه به تقطیع یکی از غزل های شکسپیر و من دوباره به اندازه نوزده سالگی ام عاشق می شم. غزل ها اولین متن هایی بودن که منو وادار کردن این رشته رو جدی بگیرم. غزل هایی که انقدر دوست داشتنی اند که باعث شدن من دوباره نمایشنامه ها رو بخونم و مجبور شم به نبوغ آقای شاعر ایمان بیارم. من که هیچی، بچه ها هم به هیجان اومدن!! فکر می کنم که محکومم!! از لاتین فراری نیست!! می دونم که تا تهش خواهم رفت!!

Felix-ity

برداشت اول
I need a beautiful girl to...
 فلیکس در حالیکه دستش رو تا حای ممکن بلند کرده داد می زنه من و وقتی من سرم رو تکون می دم و کلاس منفجر می شه تازه می فهمه چی گفته ... فلیکس به فلیکسیتی ملقب  می شه

برداشت دوم
دخترها! می شه......
و فلیکس می پره هوا که جواب بده و من در حالیکه سعی می کنم خنده ام رو کنترل کنم، می گم واقعا بهتره صبر کنی من جمله ام تموم شه!!! و کلاس انفجار!!

برداشت سوم
دارم سرزنششون می کنم که خیلی حرف می زنین. سلست با شیطنت می گه اینا زوج اند!! تو همه کلاس ها همین اند!!  با بدجنسی می گم فیلکس آیا سعی می کنی چیزی به ما بگی با این کارا؟ می گه 
Yes! You're mean!
اضافه می کنم  که
And he is cheating on you! I've seen him with at least four different  girls today!
انزو با شیطنت نگام می کنه که  مگه قرار نشد بین خودمون بمونه؟ حالا من باید برای فلیکس گل بخرم و کلی منت کشی کنم!!
فلیکس می گه اصلا راه نداره!! این دفه کمتر از کلوچه قبول نمی کنم! کللیا می گه چهار تا؟ کی ها بودن؟ می گم لوییزا! خودت! نیکول و البته فلیکسیتی!!! انفجار خنده بچه ها صدای فلیکس که جیغش هوا می ره رو می پوشونه!!


Epic!

با چشم های اندازه نعلبکی نگاهمون می کنه که میشه ترجمه کنین؟ گفتگوی مورد نظر رو مرور می کنم
I am a Bafista! Definitely a brown coat! But I've never been a hardcore marshmallow! 
DuVe shipper or LoVe shipper?
Of course a LoVe shipper! Who in their right mind would ship DuVe? VePiz was much better!
Was it the navy uniform?
Way before that! Got me at the honeymoon suit! The uniform was a nice touch, but who could resist it? "tragedies, lives ruined, bloodshed!?" It was "epic"! 
و هر دومون انگار دو تا توطئه گر همدست، لبخند می زنیم.
دوست سوم حق داره!! گفتگو کاملا نامفهموم بوده! به هم نگاه می کنیم و هیچ کدوممون حوصله نداریم توضیح بدیم که داشتیم درباره ورانیکا مارز حرف می زدیم  و چرا  نیروی دریایی و مارشملو و حماسی! 
من می گم درباره جذابیت  bad boys?
 اون اضافه می کنه دزدان دریایی؟
پول، پورشه و پنت هاوس؟
مجلات زرد و شایعات بی پایه؟
دوباره دوست سوم رو گیج کردیم ولی دیگه از دستمون در رفته
کارآگاه های کنجکاو؟
مرگ های مشکوک؟
خیانت؟
قتل؟
دزدی هویت؟
خودکشی؟
رابطه های نافرجام؟
تجاوز؟
می پرسم انقدر سیاه بود؟ و یک دفعه برام روشن می شه که چرا تماشاگرها انقدر به آب و اتش زدن که فیلم آخر ساخته بشه و شخصیت ها به پایان خوششون برسن. سریال انقدر مضمون های تلخ رو به شیرینی به خوردمون داده بود که اصلا یادم رفته بود که ورانیکا با تجاوز، قتل و نفرت پراکنی شروع می شه.  یه دفه ته دلم خوشحال می شم که بازیگرها ده سال بعد و با کمک تماشاگرها بالاخره سریال کنسل شده مون رو تموم کردن و دستکم نشونمون دادن که بعضی ها هم با همه این ماجراها ممکنه بالاخره خوشبخت بشن.
دوست دوم انگار فکرمو می خونه و می گه
"What's a hundred and eighty days to us, Veronica? Our story is epic!"
 دوست سوم که ازمون ناامید شده، می گه آه می کشه که
Nerds!








  

What's wrong with the world...


دخترها با جدیت دارن کارهای نهایی پروژه رو تموم می کنن ولی بیشتر پسرها بعد از کمی کار عقب کشیدن و دارن وقت تلف می کنن. صداشون می کنم که بچه ها یه دقیقه به خودت نگاه کنین. مشکل دنیا الان این شکلیه!! زن هایی که با دقت کار می کنن و مردهایی که لحظه آخر میان و کار رو به اسم خودشون تموم میکنن!!  پسرها غر می زنن که کاری که من خواستم رو انجام دادن و اصلا دخترها خودشون خواستن که مزاحم نشن که پروژه سریع تر پیش بره!!  در نهایت وقتی اسم ها نوشته می شه و کار رو می بریم پایین آویزون کنیم، دخترها با عشق به تابلوشون خیره می شن و لیونی می گه که چقدر به حاصل کار افتخار می کنه. پسرهااون طرف تر دارن به رهگذاران دخترک چل تیکه مون رو نشون می دن که پروژه کلاس شون بوده!!  دخترک چل تیکه رو به رومون وایستاده و داره با غرور نگاهمون می کنه!! و دخترکی که عاشق رنگ های غریبش بود و  از قضای روزگار و با اینکه قرار بود به اندازه کافی بهش مغز ندن، به شدت باهوش از آب در اومد. انقدر که گربه شیشه ای بهش حسودی می کرد و طعنه می زد که 
The patchwork girl has come to life,
No one's sweetheart, no one's wife!   
Lacking sense and loving fun,
She'll be snubbed by everyone!

 ،دخترکی که در جواب اونایی که می گفتن لپ های نرمال صورتی اند، می  گفت که لپ های تا به تای زرد و صورتی اش یگانه اند و چرا آدم ها باید شبیه هم باشند؟ دخترک رو وسط دخترها و پسرهام نگاه می کنم و فکر می کنم که دخترک چل تیکه آز چه انتخاب درستی بود. چه کتاب دیگه ای بهشون بدم که بتونه یک کم افکار قدیمی پوسیده رو به چالش بکشه؟



Tuesday, 1 November 2016

مینا ۲۰۷

ساعت دوازده و خرده ای

سلام! شلام! سلااااام!
مینایی!! بگیر بخواب! نصف شبه!!!
آره؟ آررره؟ سسسسلام! سلاااااام! ششششلام!!!