اتوبوس کلی دیر می کنه!! به جای یک ربع، یک ساعت تو راهیم. دم مرز پلیس میاد بالا و کیف ها و کارت شناسایی ها رو کنترل می کنه ...... و من با خیال راحت. گوشی بر گوش. کتاب در دست!! دارم به صدای رویایی جولی اندروز گوش می دم و مایا انجلو می خونم!! پیاده می شم که اون ور تر سوار ترم بشم که می بینم اتوبوس دومی پشت سر ماست و فکر می کنم واقعا؟ انقدر طول کشیده بود؟ و تازه نگاهم می افته به ماشین آتش نشانی پشت اتوبوس. با دقت که نگاه می کنم اتوبوسی که ازش پیاده شدم پر از گارد ویژه است. حتی چند نفر رو هم نگه داشتن!! خنده ام می گیره که اگر واقعا اتوبوس منفجر شده بود، من احتمالا تا وقتی کتاب و موسیقی ام تموم نمی شد و ملت رو سوار ابر بغلی نمی دیدم، نمی فهمیدم چی شده!! احتمالا دسته جمعی به سمت نور می رفتیم و من عینک آفتابی می زدم که مزاحم کتاب خوندنم نشه و دم اون دروازه ابریه دربان ریش سفید دم بهشت رو از شدت ناآگاهی!!! دق می دادم!!
پ. ن. عنوان معلومه دیگه!! من به خودم آلبوم کامل آوای موسیقی و مری پاپینز رو هدیه دادم!! این روزا یا دارم میخوونم
Doe! A dear! A female dear!
Ray! A drop of golden sun!
یا
Let's go fly a kite!
Up to the highest hight!
و رنگین کمونه که آسمون ابری یخ بسته رو تزیین می کنه!!
No comments:
Post a Comment