Sunday, 23 November 2014

Third Person



Director
Paul Haggis

Starring
Liam Neeson
Mila Kunis

137 min. 2013


یک ملودرام خوب که می تونست شاهکار باشه ولی نیست. شاید چون گره نهایی نمی تونه همه زیرشاخه های داستانی رو توجیه کنه.  یک گارکردانی دیدنی، یک سری بازی های محشر از خانم های فیلم، یک سری بازی متوسط رو به بالا از آقایون فیلم ولی گره نهایی انقدر گشوده است که آدم حرصش می گیره که مثلا لیام نیسن اگر داره همه این داستان ها رو می نویسه که خودش رو، تهذیب کنه، چرا انقدر موثر داره زندگی اطرافیانش رو نابود می کنه؟  

anyway
فیلم خوبیه برای وقتی که حوصله دیدن فیلم روشنفکری ندارین، حوصله فیلم های زندکی بسیار آفتابیه!!! رو هم ندارین!

حواشی
میلا کونیس عالیه!!!‌انقدر که منتظرم یک نقش چالش برانگیز بگیره!!

هرچی بیشتر از جیمز فرانکو فیلم می بینم بیشتر متقاعد می شم که این بشر، اجدادش شرقی بودن!!!  با این همه، بسیار با استعداده هرچند که  هیچوقت نقشی که واقعا استعدادش رو نشون بده، نداشته! منتظرم تو موش ها و آدم ها ببینمش!! بازیگر ها رو صحنه فرق می کنن! با همه اینها فکر اینکه ایشون دارن دکترای ادبیات می گیرن و یک جایی تو کالیفرنیا، دفتر دارن و مشاور دانشجوهای لیسانس هستن با توجه به شخصیت فرانگو وحشتناکه. 

واقعا دیگه این مرد شصت ساله - زن بیست ساله حوصله آدم رو سر می بره!!! واقعا بازیگرهایی که سنشون به هم نزدیک تر باشه، انقدر کمیاب اند؟ مخصوصا که زن طرف رو کیم بیسینگر انتخاب کنن که رسما تو پنجاه سالگی از بیست ساله ها جذاب تره!!

بهترین صحنه ها
اتاق یک زن رو پر از رزهای سفید کردن.، مستقیم از فیلم رمانتیک ها و قصه پریان ها میاد. انقدر که نمی تونید چشم هاتون رو نچرخونین. ولی وقتی الیویا وایلد خارج می شه و بعد میلا کونیس برای تمیز کردن اتاق در رو باز می کنه، اختلاف زندگی این دو تا زن کنایه آمیزه و وقتی کونیس شماره تلفنی رو که گم کرده پیدا می کنه، صحنه به شاهکار نزدیک میشه. البته بازی میلا کونیس هم موقعیت رو دو برابر  جذاب تر می کنه!

یکی از بهترین نقش های فیلم، دوست دختر -همسر فعلی جیمز فرانکوست که هم این مرد رو دوست داره و هم نمی تونه بی انصافی اش با زن قبلی اش رو ندیده بگیره و باهاش همدردی نکنه. چند تا از بهترین صحنه های فیلم مال این خانومه است، چه اونجا که وقتی کونیس دیر رسیده و دادگاه علیه اش رای داده، تو دستشویی می بینتش و چه اونجا که فرانکو با وحشیگری کونیس رو رو زمین می کشه که از در بیرونش کنه و بچه شون می بینه و می دوه طرف مادرش. فقط حیف که به جای اینکه بازیگری انتخاب کنن که بتونه از صحنه استفاده کنه، یه خانومه رو گذاشتن که بسیار خوشگل و خوش هیکله ولی بازی کونیس و در یک مورد فرانکو رو هم  خنثی می کنه.







Trash


Director
Stephen Daldry 

Starring
Dickson Teves
Gabriel Weinstein 

115 min. 2014


شاید فیلم به خوبی بیلی الیت نباشه  ولی بچه های فیلم انقدر دوست داشتنی و واقعی هستند که دو ساعت تمام درگیرتون کنن. موضوع پیش پا افتاده است. دو بچه که تو زباله ها کار می کنند یه کیف پول پیدا می کنن و توش در  کنار پول یه عکس ها و نوشته هایی هست که فرداش که یه دفه مامورها به کوه زباله هجوم میارند معلوم میشه مهم اند. 

مشکل اینجاست که این بچه ها نه انگلیسی بلدند و نه حتی امکانات یه زندگی معمولی رو دارند که بتونن خودشون رو از مهلکه خلاص کنند.  حالا هم یک عالمه آدمکش که کمی تا قسمتی با پلیس همدست اند دنبالشون می کنند. فیلم ماجرای بچه هاست که کد رو می شکنند و با اینکه بهای سنگینی برای  کنجکاری شون می دهند بالاخره یه دسته خلافکار و پلیس فاسد رو رسوا می کنند. زیبایی فیلم در اینه که از قهرمان پروری هالیودی خبری نیست و فیلم تا ته ته (به جز آخر که روونی مارا و چارلی شین و کریستین امان پور وارد ماجرا می شن) بچه هایی رو دنبال می کنه با کمترین امکانات نهایت تلاششون رو می کنند که کاری که بهش اعتقاد دارند رو به سرانجام برسونند.
 شخصا بعد از بیلی الیت و تاتر موزیکالش و تاتر 
skylight
 و این فیلم از  طرفداران استیون دالدری ام!

بهترین صحنه ها
وقتی روونی مارا می پرسه با این همه خطر و کتک خوردن و تا پای مرگ رفتن، چرا دست بر نمی دارید؟ و بچه ها با انگلیسی دست و پا شکسته می گن
because it's right!

وقتی رافایل بعد از یک بعد از ظهر شکنجه درحالیکه اسلحه ها نشونه کرفتنش، دعا می خونه و زندانبانشه پیروزمندانه می گه دعای قبل از مرگت رو می خونی؟ رافایل براش صلیب می کشه و آمرزش می طلبه!

نقاشی های رت وقتی از صندوق کلیسا پول می دزده و وقتی برش می گردونه!


Thursday, 20 November 2014

:-I


از دو هفته پیش تا حالا  رو 
fast forward
ام و فکر می کنم تا آخر دسامبر وضع همین شکلی باشه!  انقدر رو فست فورواردم که همه اش فکر می کنم امروز پس فرداست!



Flatland: A Romance of Many Dimensions



Doubtless, the life of an Irregular is hard; but the interests of the Greater Number require that it shall be hard.” 

                                                           Edwin Abbott

:-)


یکی از مزایا / مصایب دانشجو معلم بودن اینه که شاگرد سابق، هم دانشگاهی ات از آب درمیاد!!   من و ویکتور به تفاهم رسیدیم که بروز ندیم یه روز معلم و شاگرد بودیم!  


پ. ن. شاهکار در جواب من که سال چهارمم، می گه لیسانس؟ یعنی این ها درباره من چی فکر می کنن، معلوم  نیست!!!


Saturday, 15 November 2014

Weird!


در خواست شما در روز ۱۱ نوامبر (۱۱.۱۱) ساعت یازده و یازده دقیقه و یازده ثانیه ثبت شد.
ترسناک نیست؟ آدم ناخودآگاه مجبور میشه این همه یک رو به یک فالی بگیره!!!! ؟



Pretty Strange!


 مامان بچه که این روزا باهامون میاد تاتر، بهم گفت اون اوایل فکر می کرده معلم ایو کمی تا قسمتی عجیب غریبه و البته این روزا که می بینه بچهه چقدر کتاب می خونه و چه فیلم هایی می بینه و چقدر پیشرفت کرده فکر می کنه که عجیب غریب بودن زیاد هم بد نیست!! خدا این  همه تاثیرگذاری رو از ما نگیره!!!



پرنس فیلیپ و مامان لیونا!!!


داستان از اونجا شروع شد که من به فیلیپ گفتم می تونه بیاد تو جلسه های کتابخوانی دبیرستان شرکت کنه. فیلیپ با سیستم ما، سال دوم راهنمایی هست.  کتاب چی بود؟ چهار جلد 
A Hitchhiker's Guide to the Galaxy!
فیلیپ مثل یک نرد تمام عیار چهار جلد رو خوند و یه ربع زودتر از جلسه اومد دبیرستان! حتی منتظر نشده بود من برم دنبالش! (بچه های راهنمایی برای اومدن به دبیرستان باید همراه داشته باشند) من هم سپردمش دست مارتین با یک تذکر جدی که این بچه رو تا بازگشت من زنده نگه دار و رفتم دنبال ابی و ایلیانا. هم نردان عزیز در میان معلم ها!! خلاصه فیلیپ در کمتر از نیم ساعت همه مون رو به چالش کشید.  تعریف ببل فیش رو ارائه داد و تصحیح کرد! به رستورانی که ته ته جهان بود، خندید و وقتی در برابر سوال من جوابی نداشت، گفت چهل و دو!! (همه از کتاب هست!) و در نهایت وقتی می خواست درباره فورد پرفکت حرف بزنه چنان نردانه به هری پاتر ارجاع داد که ابی رسما دستش رو فشرد و ورودش به جمع نردهای دبیرستان رو تبریک گفت!! این افتخار نصیب هرکسی نمی شه!! حالا یک هفته است که تو دفتر فقط حرف فیلیپه!! یعنی نشده من و ابی، استاد اعظم همه نردهای دبیرستان و یکی از باهوش ترین آدم هایی که تو زندگی ام دیدم!!!، قربون صدقه فیلیپ نره!! چقدر این بچه دوست داشتنیه! چقدر باهوشه! چقدر نرده! (بالاترین تعریفی که ابی از کسی می کنه!) و بیا از کمپین راه بندازیم، بکشیمش تو بخش انگلیسی!! (این هم ماجرایی داره!! فیلیپ اتریشی هست، تو بخش فرانسه است ولی در هر سه زبان انقدر پیشرفته است که عملا نمی شه تو یه بخش طبقه بندی اش کرد!) رو  دیروز که رسما اعلام کرد تصمیم گرفته فیلیپ اولین دوست پسر دخترش باشه و در برابر من که از خنده غش کردم و گفتم لیونا دختر توئه!! واقعا فکر می کنی به این آسونی به حرف کسی گوش می ده؟ گفت خب آرزو که می تونم بکنم!!  از اون ور، فیلیپ نه تنها مهمان افتخاری کلوپ کتاب و فیلم شده، بلکه پریروز که کشف کرد من و کریستین به بچه های اون ور اریگامی درس می دیم. با جدیت تاریخ کلاس رو تو دفترش یادداشت کرد که بیاد  و البته این ماجرا ادامه دارد!! 






Monday, 10 November 2014

These beautiful people!


دوست بنفش ملایم عزیز!!!  نمی دونی چقدر معرکه ای!! نمی دونی چقدر لذت داره که هنوز یک نفر تو زندگی من هست که دقیقا دقیقا مثل من فکر می کنه و گاهی حتی واکنش های یکسان نشون می ده!!!  هروقت که با هم حرف می زنیم و دغدغه ها و نگرانی ها و شادی هامون انقدر شبیهه، من تا مدتی کمتر احساس دورافتادگی  از هم سن و سال هام می کنم.  مخصوصا حالا که همه دچار زندگی شدند و حقیقتش دیگه حرفی با هم نداریم!! ولی با تو همیشه حرف هست!! وقت هم کم میاد!!!  اما فقط این نیست! تو از محدود آدم هایی هستی که به معنای واقعی کلمه خودشون اند!! از اون هایی که واقعا از ته دل از خوشحالی همه خوشحال می شن و اگر واقعا بتونند برای کسی کاری بکنند دریغ نمی کنند. از اون آدم هایی که خدا رو شکر، تو زندگی من زیادند و من خیلی دوست دارم شبیهشون باشم.  دوست بنفش ملایم عزیز، فقط می خوام بنویسم که خیلی خوشحالم که هستی! دنیا بدون تو چیزی کم داشت!!



مراتب تشکر!!


سف ارت مح ترم ایران، متشکر که هرگز تلفن و ای میل رو جواب نمی دین!!! ممکنه ملت از شدت شعف!!! در جا سکته کنن!! ممنون که انقدر به فکر ما هستین!

Still Cultural Shocks!



خانوم مشاور محترم داشت مراحل انتقال اینترنتم رو توضیح می داد و گفت برای انصراف از اینترنت فعلی دو سه روزی صبر کن و بعد درخواست بده. پرسیدم چرا؟ مطمئن نیستید که این جدیده فعال بشه؟ و شنیدم که مبادا خدای نکرده! روم به گوش شیطون! زبونم به دیوار یک شبانه روز بی اینترنت بمونی!!!! یعنی خنده ام گرفته بود در حد جام جهانی!!!هنوز به احترام به مشتری عادت نکردم!!  حداقل الان اینکه راننده ها پشت خط عابر پیاده می ایستند و برای کشتنم تلاشی نمی کنند برام عادی شده!!





Skylight


Tom   Loving people is an easy project for you. Loving a person.... now that's something different. Something that will take you right to the Brink. 


                                                   David Hare