شش سال پیش یه خانومه رو تو صف سفارت دیدم. خانوم خوبی بود. مدتی بود اینجا دانشجو بود و کلی توصیه های مشفقانه کرد. یکی دو سال بعدش، تو یکی از کارگاه های استاد جون دیدمش. بعد از اون هروقت همدیگه رو می دیدیم، سری برا هم تکون می دادیم که در روابط من با هموطنان، انقلابی محسوب می شه!! هفته پیش داشتم رد می شدم که دیدم نشسته با دوستاش و تا اومدم سلام کنم، پیش دستی کرد و .... شروع کرد با من فرانسه حرف زدن! یعنی حالا یا خانومه کلا منو با یکی عوضی گرفته، یا کلا از اول من یادش رفته بوده یا کلا.... (خودتون سناریو بعدی رو کامل کنین لطفا!!!). برای دوست خاکستری که دو هفته ای است برگشته به میهن اسلامی، ای میل زدم که چرا اصولا هموطنان منو تشخیص نمیدن!! نمی گن آدم عقده ای می شه؟ من پس چطور اونا رو تشخیص می دم!! برگشته میگه نق نزن!! می دونی چقدر خوش شانسی؟
پ. ن. ۱ این همه به سوپرمن خندیدیم که وقتی عینک می زنه، هیچکی تشخیص نمی ده کلارک کنت، سوپرمنه! فکر کنم روسری همون تاثیر رو داره! وگرنه دیگه قیافه من دیگه انقدر غیرقابل تشخیص نیست!!!
پ. ن. ۲ من هیچ مشکلی با نامریی بودن ندارم!! ولی وقتی همین آدما ازت می پرسن کجایی هستی، حرصم می گیره!!
No comments:
Post a Comment