تازگی ها ملت می شنون می خوای بری پاریس باهات جوری خداحافظی می کنن انگار داری می ری خط مقدم!! یکی نیست به اینا بگه بابا!!ما سال ها وسط خط مقدم زندگی کردیم!! قبل از جنگ و بعد از جنگ و وسط جنگ!! اگر شلی جکسن انقدر جرات داره که از آمریکا بیاد پاریس، من اونجام!! حالا سن دنی در وضعیت اضطراری یاشه یا نباشه!!اگر قرار به وضعیت اضطراری بود که ما باید در ایران رو قفل می کردیم، می رفتیم کشور همسایه!!
Wednesday, 18 November 2015
فیلم هفتم
یا من قاط زدم یا دارت ویدر اگر کلاهخودش رو برداره و عم امه بگذاره کلی به بعضی ها شباهت پیدا می کنه!! تازه اگر مانند من خل باشید و برای پیشباز جنگ ستارگان جدید، فیلم های قدیمی رو مارتنی ببینید، همه ارجاع ها به
force
کلی شبیه جملات مثلا توکل به خدا یا دست خدا به همرات فیلم جنگی های ماست!! حتی تنوعش
The force is with you!
Feel the force!
May the force be with you!
تازه امروز تو یه مغازه خیلی چیتان قسمت پولداری شهر که پالتوهای زنونه می فروشه، ماسک دارت ویدر پیدا کردم!! همه فروشگاه ها هم کلی علامت ها و لوازم جنگ ستارگی دارند!! انگار فقط من نیستم که دارم برای فیلم هفتم آماده می شم ........
Labels:
Cinema,
Geeks and Freaks,
literaure,
Me,
Nerds,
observations
پرچم های پایین کشیده غمگین!
برای اولین بار از وقتی وارد این کشور شدم، رنگ سیاه غالب بود. یا لباس ها یا کراوات ها!! حتی بچه ها هم سیاهپوش بودند. یادبود بچه های من این شکلی بود. کلی پیام با ایفل های رنگارنگ!!
Saturday, 14 November 2015
زال ابن حسن!!!
یعنی هم نیم ساعت خندیدم!!هم حرصی بودم کلی!! این همه ایرانی و دستکم دو تا بین بازیگرها و این سازندگان سریال یک کلمه چک نکرده بودن که اسم های فارسی ابن فلان نداره (همه اش تقصیر این ابن سیناست با این اسمش!! نمی شد صداش کنین پورسینا؟ ) تازه اگر هم خدایی نکرده داشته باشه!! زال و حسن با هم یک جا جمع نمی شه!! مگر اینکه حسن عربی سام باشه. بعد هم بابا!! خب این همه ایرانی! یکی رو پیدا کنین که بتونه کلمه ها رو تلفظ کنه و حالیش بشه که من همیشه در اینجا خواهم بود (به همین غلظت!! احتمالا یکی
I'll always be there!
رو تو مترجم گوگل تایپ کرده!! ) بعد از نرو تو!! پیش من بمون! نمیاد!! اونم باید باشه!! درون مرو! در کنار من بمان لابد! یک ساعته مشنگانه اسم هاس شاهنامه رو با ابن و بنت می خونم، می خندم!!نه خداییش بامزه نیست؟ سهراب ابن رستم!! رودابه بنت مهراب!! گردآفرید ابن هژیر!!سیاوش ابن کاووس!!!شیرویه ابن خسرو!!
اصداف پوشاننده
می گم فلانی (یک عدد خانوم مسلمان بسیار متصدف!! (یعنی صدفمند!!!(یعنی با حجاب))) زنگ زده بود با من درباره رنگ مو مشورت کنه!! گفتم آدم مطلع گیرآوردی؟ زنگ بزن به دوست سفید!! یک کم فکر می کنه و می گه تو می دونی موهای خودش چه رنگیه؟ جا می خورم!! ما دستکم چهار سال که همدیگه رو می شناسیم و ما نمی دونیم موهای این خانومه چه رنگیه!! یه چیزی تو مایه های اونوقت ها که بچه هایی رو که تو مدرسه دیده بودی رو تو یک تولد می دیدی و با تعجب فکر می کردی انگار یک آدم جدید!! بدون استتار زیر مانتوی سایز ۹۸ و مقنعه چادرنما!! چقدر طفلک ها شبیه خودت اند!
توضیح واضحات
صدف عربی نیست. بنابراین جمع مکسر هم نداره!!!
Old Man Martin!
ماجرا از جایی شروع شد که ما چهار بعد از ظهر به مارتین زنگ زدیم که داریم می ریم سینما. می آی؟ و آقا اعلام فرمودند که لباس خواب تنشونه و دارند می رن لالا!! و ملقب شدند به پیرمرد!! و از اونجایی که من کلا خیلی احساسات شاگرد رو در نظر می گیرم، از هر فرصتی استفاده نمودم که بچه رو اذیت کنم و اینک باقی ماجرا
برداشت یک
مارتین با امیلی خیلی دلی دلی کنان به پیش می رن و راه من که برای برداشتن یک کتاب و ۱۷ تا کپی گرفتن، ۵ دقیقه وقت دارم رو به دفتر سد کردند.
Old man Martin! Faster! You move like a....
با لبخند پیشنهاد می ده
An old man?
برداشت دو
کتاب مارتین با مال بقیه فرق می کنه. من دو تا از اون چاپ دارم و می گم یکی براش می برم. می پرسه چند خریدمش. یادم نیست. میگم دفه بعد که رفتیم سینما با بچه ها، برامون قهوه بخر!! می گه فکر می کنی می تونی منو از جمعه شب از رختخواب عزیزم جدا کنی؟ می گم پسرم با پیژامه می برمت!! عصات دم دست باشه، اگر کسی تو سینما شلوغ کرد، دعواشون کنی!!
برداشت سه
مارتین برای گرفتن برگه اش با من میاد دفتر، باز هم من عجله دارم و آقا سلانه سلانه تشریف میارن!! دم در بخش اداری برمی گردم که پیرمرد زودباش!! می خنده که
You walk too fast! I cannot keep up!
Thursday, 12 November 2015
That awkward moment ...
فکر کن روز دوم فیلم، به آدم زنگ بزنن که می آی بریم جیمز باند و شما جواب بدین من و شاگردام شب اول اونجا بودیم. خوش بگذره!!!!
Sunday, 1 November 2015
دوگانگی!!
از یک سو از الان دارم به تعطیلات کریسمس فکر می کنم!! از اون یکی سو دلم برا جونورها تنگ شده و از الان برای جمعه این هفته که می ریم فیلم جدید جیمز باند لحظه شماری می کنم!!
همسایگان یاریگر!!!
چند وقت پیش یکی از دوستان گیر داده بود که موهات رو صاف کن و وقتی جواب شنید حسش نیست اعلام کرد که حاضره موهای منو صاف کنه!! طفلک نمی دونه از شستن تا صاف ۴ ساعت طول می کشه! تازه اگر خشک کردنش رو با ۲ دور سشوار تسریع نماییم!! بعد اون یکی دوست گیر داد که اتوش معجزه گره و اصلا قرار مو صاف کنون می گذاریم!! سریال می بینیم!!چای می خوریم!! مو صاف می کنیم!! و در برابر غر غر من که نمی دونی تو چه هچلی می افتی؟ جواب داد که می دونه!!و مگه نمی بینم که موهای خودش فره!! بعد هفته پیش من رفتم موهام رو کوتاه کردم و اینا منو با موهای صاف آرایشگاهی دیدن و وقتی من موهام رو شستم و برگشتم به حالت تابدار همیشگی (مقصودم مو هست!! وقتی اون یکی تابداری درباره من مداوم هست!!) و فیلشون هوای هندستون برداشت!! امشب دوست دوم برداشته مو صاف کن جادویی اش رو آورده که روت رو کم کن!! ۳ ساعت طول می کشه!! ولی صاف می شه!!
Subscribe to:
Posts (Atom)