میگه خیلی خاطرت برام عزیز بوده که دعوتت نکردم با مامان بابام آشنا بشی. کلی خندیدم. اما از شوخی گذشته تجربه نشون میده خانواده های ایرانی وقتی میان مسافرت، انگار ایران رو می گذارن تو چمدون با خودشون میارن. سه هفته گذشته برای دوست یاد شده پر از این کی بود؟ با کی میای؟ با کی می ری؟ رابطه ات دقیقا با این یارو چیه؟ دیر شد! کی می خوای بچه دار بشی؟ چرا از سیاهپوست ها خوشت میاد؟ ما می میریم دلت برامون تنگ میشه! شنیدی نوه عمه دختر عموی شوهرخاله فرزین اینا طلاق گرفته؟ و ..... یعنی اون که هیچی! من هم دیوونه شدم!! فکر کن این وسط بخوای از تعطیلات برای سر و سامون دادن به کارهات هم استفاده کنی و مهلت مقاله ها و اینا هم در حال سررسیدن باشه!! و خانواده گرامی عزمشون رو جزم کرده باشن که روزی ۳۲ ساعت اعصابت رو شخم بزنن! یه موقعی هرکی فیلش یاد ایران می کرد، می گفتم یه سر برو سفارت. آرمان هات گروپی می خوره تو صورتت. یادت میاد چرا اومدی این ور!! امروز این دوست که از خانواده بافرهنگ و متمولی هم هست گفت سفارت قابل تحمله!! این دفه من دلم تنگ شد یادم بنداز اینا چطور تو این سه هفته منو با خاک یکسان کردن!!!
No comments:
Post a Comment