۲۰۰۰نفر در راهپیمایی پرشکوه
زامبی ها شرکت کردند. سه
اهریمن درجه ۱، دو اهریمن درجه ۲ و یک
اهریمن مهمان در میان رژه روندگان دیده
شده اند. کارشناسان این
واقعه را cool، هیجان انگیز
و بعضاlegendary توصیف کرده
اند!
۱. اهریمن مهمان
توسط یک کودک ۷-۸ ساله گریم
شد و حالا ناشیگری دختره بود یا استادی
اش! یه جوری خون پاشیده
بود رو صورت اهریمن مهمان که یه قطره خون
از پیشانی اش سر می خورد تا زیر بینی اش و
تا شب هم همین طور موند. انگار
مثلا با تبر زده باشد تو سرش و صورتش نصف
شده باشه! (خدایی نکرده!
خدایی نکرده!)
۲. کلی sluty
nurses (جای بارنی و جویی خالی!!!)
و دکترهای زامبی تو جمعیت
بودند. همه جای دنیا مردم
دکترها رو زامبی مخفی می دونن انگار!!
۳. خیلی ها از
لنز قرمز یا از اون لنز خون آشامی ها (مدل
مصاحبه با خون آشام) استفاده
کرده بودن! معرکه!
۴. تا مراسم
شروع شد یه زامبی از بند گریخته به ملت
حمله کرد که البته آتش فتنه توسط دیگر
زامبی های همیشه در صحنه خاموش شد.
۵. رفتیم تو یه
مغازهه آب بخریم. آقاهه
با یه دست آب می فروخت با اون دست ازمون
فیلم می گرفت!!!
۶. اهریمن یک
از یه زامبی که شبیه یه سرباز روسی لباس
پوشیده بود خوشش اومد:
A. Go talk
to him!!
B. And my
opening line would be?
A. Mummy's
home! Ahhhhhhhh!
B. LOL!
A. No
seriously! Tell him I don't usually like blood, but it looks good on
you!
آخرش نرفت و من تهدید کردم که
می رم به پسره می گم:
Haaaaaaave
you met AC?
که البته باید به فرانسه می
گفتم که میشه
Avez-vous
rencontré AC?
و راستش به اون بامزگی نیست!
اصلا اهریمن هفته پیش سریال
رو به فرانسه دیده بود و می گفت فرانسه اش
انصافا مسخره است!!! به
هرحال تاثیر بارنی رو می بینین که!!
۷. وقتی رژه
تموم شد تازه قضیه بامزه شد. چون
هرجا می رفتیم مردم می پرسیدن چی شده.
تو یه بازارچه خیریه اهریمن
به آقاهه گفت یه تخت فلمبه لطفا! و
آقاهه جواب داد لازم نبود به خاطرش اینجوری
بجنگی!! بعد که چند تا زامبی
دیگه اومدن، یه خانومه به من گفت ا!
همکاراتون!!!!
۸. یه جفت خون
آشام تو بخش توریستی شهر به خانوم صاحب
رستوران ژاپنی تعظیم کردن، بعد نیششونو
نشون دادن!
۹. یه آقاهه
جلوی چشمای بچه اش گرفت که زامبی ها رو
نبینه!
۱۰. چند تا
زامبی باردار در بین جمعیت دیده شدند و
یه زامبی ۱ ساله با پوشک!
۱۱. چند تا
زامبی به مغازه ها حمله کردن و سعی کردن
مردمو بخورن! واکنش مردم
محشر بود!
۱۲. یه زامبی
هی به ترم ها حمله می کرد. یه
سری هم به ماشین ها. البته
پلیس همه جا بود و ماشین ها رو برای رژه
زامبی ها نگه می داشت!
۱۳. بامزه ترین
عکس احتمالا اونه که اهریمن مهمان از من
و دوستم گرفت درحالیکه من داشتم اونو سایر
می کردم. دوستم انتظارشو
نداشت و چنان جیغی زد و چنان ترسی تو چهره
اش هست که بیا و ببین!
۱۴. شب که داشتیم
برمی گشتیم پشت خط عابر پیاده (بله
ما زامبی های قانونمندی بودیم!) یه
بچهه از تو ماشین ما رو دید و اول چیزی
نفهمید، بعد یه دفعه چشاش گرد شد! عالی
بود!!!
۱۵. یه زامبی
اومد بهمون گفت شما چرا انقدر تمیزین؟ و
یه عالمه از خون های صورتشو بهمون مالید.
تا امروز (احتمالا)
هر سه تا مون نفرینش کردیم!!!
۱۶. دو تا زامبی
دزد دریایی بودن که لباسشون معرکه بود!
یکی شون جک اسپرو بود! او
ببخشید!! کپتن جک اسپرو!!
۱۷. قیافه
آدمایی که داشتن تو پیاده رو روبروی
رستوران ها غذا می خوردن و مورد حمله زامبی
ها قرار می گرفتن محشر بود. بماند
که یه زامبی تو بشقابش یه مغز حمل می کرد
و یکی دیگه یه دست از دهنش آویزون بود!
۱۸. من گیر داده
بودم که با اون سر و وضع بریم بالا پیش
همسایه اهریمن که دکتره و بترسونیمش، اما
اهریمن هنوز کلام من منعقد نشده، می گفت
نه!
۱۹. یه گیر دیگه
ام این بود که بریم بیمارستان یا یه جای
شلوغ بگیم ما تصادف کردیم که بازم اهریمن
عاقل جلوی منو گرفت!
۲۰. هر وقت عرق
می کردیم خون های رو صورتمون مثل خون تازه
راه می گرفت. از گلوی بریده
اهریمن کلی خون پایین اومد. منم
رو سینه اش یه قلب کشیدم با خونا! خودم
تا امروز دستام قرمزه و هر دفعه دوش می
گیرم کلی آب قرمز از سر و کله ام می ریزه!!
و یه عالمه چیز دیگه که نبودین
دیگه! جاتون قالی دادیم
پهن کنن!
No comments:
Post a Comment