Tuesday, 13 September 2011

بازم قانون مورفی!


کیفم سوخته! باورتون میشه؟ دیشب بعد از شونصد ساعت کار برگشتم خونه و ۲ ساعت بعد نگام افتاد به کیفم که از صب رو میز تحریر بوده و دیدم چرمش جمع شده. اول فکر کردم من زیادی کار کردم. چشمام داره آلبالو گیلاس حاصله رو رونمایی می کنه. برخوردن به برادر دوستم تو خیابون (بعدا می نویسمش!) یه دلیل دیگه بود که این فرضیه رو تایید می کرد. اما یه جوری بود کیفه. آخر به خودم زحمت دادم رفتم تا دم میز تحریر که از نزدیک محل حادثه رو بازدید کنم و بله کیفم سوخته. چرمش سوراخ شده. حالا من یه دستی به شاخ هام می کشم و احتمالات رو بررسی می کنم. اصولا یه کیف شایسته که از دیشب رو میز تحریر بوده چطوری می تونه سوخته باشه؟ آیا پلاک الکتریکی ناگهان متحرک شده؟ (ای ذهن منحرف ها!! intended ،pun نبود!!!) آیا مینا وقتی من خونه نیستم تغییر ماهیت می ده و به Hell Mina تبدیل می شه؟ آیا موساد و سیا در قضیه دست داشتن؟ (یادتونه وقتی play book گم شد بارنی می گفت کار القاعده است؟) و یک دفعه یک عدد لامپ کم مصرف بالای سرم روشن شد. امروز خورشید ۵ دقیقه درخشیده. حتما ۱ دقیقه از اون ۵ دقیقه رو در وقت مناسب در جای مناسب بوده و شیشه پنجره مثل ذره بین عمل کرده و …. حالا مساله اینه که تو این شهر که هفته ای یکبار آفتاب از پشت ابر سک سک می کنه، دقیقا باید همون وقت بیرون بیاد که من کیف رو رو میز یادم رفته و دقیقا به کانون پنجره بتابه و شیشه مثل عدسی عمل کنه و.... امکان اینکه چنین اتفاقی در ۱۰۰ سال آینده یه بار دیگه روی بده احتمالا زیر صفره! مگه من مثلا ۲۰۰۰ یورو تو کیفم داشته باشم که در اون حال احتمال به بالای ۱۰۰٪ صعود می کنه!!! مورچه خوار رو یادتونه وقتی اتوبوسه که سالی یه بار از اونجا عبور می کرد از روش رد می شد ؟ من پریاشونم!!

No comments:

Post a Comment